🐅کوهیار🐅
وقتی قهر کرد و رفت سریع از پشت میز بلند شدم و رفتم دنبالش.
بین راه از مچ دستش گرفتم و یهو بغلش کردم.
داشت گریه میکرد که روی صورتش رو بوسیدم و گفتم:
قربونت برم گریه چرا...اصلا بیا ببرمت حموم...این وروجک رو هم بعد اینکه بزرگ شد آدمش میکنم خوبه؟!معصومانه سری تکون داد و فین فین کنان نگاهم کرد.
لبخندی با عشق به زیبایی و معصومیتش زدم و روی پیشونیش رو بوسیدم و از روی زمین بلندش کردم و سمت حموم بردمش.
توی حموم سریع لباش هاش رو از تنش درآوردم و بردمش زیر دوش حموم.
با دیدن بدن بلوریش تحریک شده بودم اما خب باید سریع میرفتیم بیرون تا اون سه تا هیولا کوچولو رادینرو آسی نکردن.
تک بوسه ای روی لباش کاشتم و با چشمکی خیره به لبای قلوه اش لب زدم:
چیکار کنم که میخوامت اما الآن نمیتونم داشته باشمت قنده عسل؟!آروم و با ناز خندید و این بار اون لبام رو بوسید و گفت:
بزاریمش برای وقتی که این سه تا فسقل خوابیدن...هوم؟!دستم رو روی پهلوش گذاشتم و لب زدم:
فقط منتظرم این وروجک ها بزرگ بشن و یه حکومت نظامی به پا کنم که نتونن نفس راحت بکشن بابت نق نق های بیجاشون!خندید و با اخمی گفت:
عه...عزیزم...بچه گریه نکنه که نمیشه...میشه؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/265213359-288-k442381.jpg)