🌙سمیر🌙
وقتی توم حسش کردم انگار روی ابرها بودم.
از لذت زیاد دیگه روی خودم مسلط نبودم.صدای ناله هام اوج گرفته بود.
نریمان هم نفس نفس زنان توم ضربه میزد.
نوازشم میکرد.
بوسم میکرد.
جای جای صورتم رو با لباش نوازش میکرد.وقتی دستش رو روی پایین تنه ام حس کردم چشام خمار تر شد و وقتی میون انگشت هاش گرفتش کمرم از روی تشک بلند شد و آهی کشیدم.
نرم مالیدش.
نرم نوازشش کرد.
عمیق توم ضربه زد.اشک هام جاری شدن.
از لذت زیاد مغزم هنگ کرده بود.
وقتی گرمای وجودم رفته رفته بیشتر میشد هقی زدم و با ناله ی نسبتا بلندی میون انگشت هاش و شکمم کام شدم.لبخندی به روم زد و روی پیشونیم رو بوسید.
لبخندی زدم و وقتی ازم بیرون کشید دستم رو سمت عضوش بردم که خم شد روی صورتم و لباش رو ذوی لبام گذاشت و لب زد:
پس یاد گرفتی چجوری مردت رو راضی کنی...هوم؟!تو گلویی خندیدم و عضوش رو میون انگشت هام فشردم که چشاش بسته شد و آه عمیقی کشید.
میون همون فشار بالا و پایینش کردم که لباش رو روی لبام کوبید و میون بوسه های خشنش از لبام کام شد!کمی ازم فاصله گرفت و خیره به چشام با لبخندی با عشق لب زد:
اگه میدونستم اینقدر شیرینی همون روز اولی که اومدم اینجا شکارت میکردم دکی جون!خندیدم و سیلی نرمی به صورتش زدم که دستم رو گرفت و عمیق و طولانی بوسید.