پارت 10

3.5K 847 476
                                    

استاپ استاپ استاپ...
کجا با این عجله!
اول ووت بده!
بعدشم کامنت یادت نره بزاری!
واسه هر پاراگراف کامنت بزار! 🗡️
آفرین!
بدو برو دختر خوب!

_____________________________

جین عصبی کنار بقیه نشسته بود و با پاش روی زمین ضرب گرفته بود و کم کم داشت رو مخ یونگی میرفت.

در واقع عصبی بودنش ربطی به جونگ کوک و تهیونگ نداشت. دلیلش اتفاقات دیشب بود که باعث شده بود تا صبح نخوابه و الان خسته باشه.

حرفای دیشب توی ذهنش میچرخید و میچرخید و هزاران بار تکرار میشد و اگه این وضعیت بیشتر ادامه پیدا می‌کرد جین قابلیت اینو داشت که بلند شه و جلوی همه، کله ی پسر قد بلندی که روبه روش نشسته بود و نگاهش رو ازش می زدید، بکنه!

* فلش بک *

خسته روی تخت دراز کشید که ناگهان دست هایی دورش قفل شد و اون رو محکم به خودش فشار داد و باعث شد جیغ سوکجین در بیاد.

_نترس جینی منم.

جین دست و پا زد : ولم کن عوضی. من و تو دیگه هیچ حرفی با هم نداریم.

نامجون : چرا نمیخوای بفهمی که مجبورم؟

جین : چون مجبور نیستی.

نامجون : مجبورم جینی. من هنوزم دوستت دارم. چقدر باید بگم که باورت بشه هیچ حسی به اون دختره ی کنه ندارم؟

جین : خفه شو! اگه عاشقم بودی هیچ وقت راضی نمیشدی چنین کاری کنی. نه این که خودت پیشنهادش رو بدی!

نامجون : میخوای نصف شرکتم رو از دست بدم؟ نصف سرمایه ی آیندمون؟ زندگی همیشه تو این حال نمیمونه جینم. ما باید آینده نگر باشیم.

جین از تقلا دست برداشت و همچنان عصبانی گفت : من نمیخوام تو با اون دختره ازدواج کنی نامجونا. نمیتونم تا دو سال فقط به چشم پسر عمو نگاهت کنم.

نامجون : فکر میکنی واسه ی من آسون بود که کات کنیم؟ فکر میکنی من هیچ وقت دلتنگت نشدم؟ گریه نکردم؟

جین : اصلا فرض کنیم تو و اون دختره ازدواج کنین. چجوری میخوای بعدش ازش طلاق بگیری؟ میخوای دختر مردم رو کتک بزنی؟ میخوای اذیتش کنی؟ این کارا تهش به طلاق ختم نمیشه. به نابود شدنت ختم میشه! فکر میکنی رئیس ژانگ میشینه و نگاه میکنه که دخترشو نابود میکنی؟

نامجون : من مجبورم این کارو بکنم. کاری میکنم خودش طلاق بگیره و حتما لازم نیست کتکش بزنم.

جین خودش رو از حصار دست های نامجون خلاص کرد و بالای سرش ایستاد و با نفرت بهش نگاه کرد : خیلی مردی نه؟ منو توی این رابطه به چه چشمی میبینی؟ یه زن ضعیف که باید حتما مسئولیت همه چیزو به عهده بگیری؟

نامجون : من هیچ وقت به این چشم نگاهت نکردم.

جین : چرا کردی. همیشه همین طوری بوده. زندگی اون بیرون، زندگی مشترک، کار، شغل، ازدواج یا هر چیز دیگه ای هیچ ارتباطی با نقش فاکی ما توی تخت نداره. من هنوز مدیر عامل یه شرکت فاکی اون بیرونم که تا آخر عمر پول رفاه نوه هامون هم تامین میکنه. 
ولی تو؟
فکر میکنی چون فقط کسی هستی که دیک فاکیتو توی من فرو میکنی پس باید مرد خونه باشی و منو تامین کنی؟

📜Condition / شرط📜Where stories live. Discover now