پارت 23

3.7K 696 648
                                    

ببینین کی پارت بعدی رو قبل از یه هفته نوشته و داره آپ میکنه :)
تازه تو فصل امتحانات :)

همانا زحمت بنده را قدر بدانید و وت بدهید و تراوشات مغز مریضتان را در کامنت ها خالی کنید که از شما استقبال می‌شود دوست عزیز! ♡

_______________________________

تهیونگ دستی روی مایع بی رنگ روی میز کشید و زیر لب گفت : خدای من! اونا چند بار انجامش دادن؟ هوسوک حق داشت که بیهوش شده بود.

جین که به زور تا اونجا کشیده شده بود دماغش رو گرفت و گفت : ممنونم که همین اول کاری گند زدن به یکی از خوشگل ترین و کاربردی ترین اتاق این خونه! انقدر بوی کام و سکس پیچیده که حتی با نفس کشیدن هم میتونم تحریک بشم!

تهیونگ با حالت بدی به جین نگاه کرد و گفت : هیونگ هنوز هم نمیخوای اعتراف کنین؟

جین آهی کشید و سمتش برگشت : تو چی میخوای بدونی؟ اصن حرفمو باور میکنی؟ چجوری میتونی انقدر نسبت به شوهرت بدبین باشی!

تهیونگ نیشخندی زد و گفت : چی؟ من حق ندارم شک داشته باشم؟ بهم بگو باید چیکار کنم وقتی شوهرم یه هفته ی فاکیه که باهام قهره و مدام دور و بر کسیه که خودش هم تازه کات کرده!

جین عصبانی مچ تهیونگ رو گرفت و توی چشماش نگاه کرد: وایسا ببینم.. تو فکر میکنی انقدر بدبخت و هرزه ام که بعد از کات کردن با نامجون میام با دونسونگم میخوابم؟؟!

تهیونگ : من چنین چیزی نگفتم! ولی مشتاقم بدونم دلیل این همه پنهان کاری و پچ پچ هایی که دارین چیه. من شوهرشم سوکجین. حق دارم بدونم.

جین : اگه لازم بود حتما بهت میگفت.

تهیونگ : داره دروغ میگه! اینجا یه چیزی مشکوکه و ازم انتظار نداشته باش چشممو رو همه ی این اتفاقا ببندم.

جین : اون نمیتونه راستشو بگه! چرا نمیخوای بفهمی؟

لب های تهیونگ بیشتر کش اومد و با لبخندی که بزرگ تر شده بود، دستش رو از دست های جین در آورد و گفت : پس دارین دروغ میگین! حق با من بود. نمیدونم اینجا چخبره اما حالا مطمئنم قضیه بو داره.

جین ترسیده بود. از این نگاه مصمم تهیونگ ترسیده بود. و حالا دقیقا به نقطه ای رسیده بود که از خودش می‌پرسید چرا به این نقطه رسیدن؟ چرا از اول این کارو کردن؟ اگه تهیونگ می‌فهمید که تمام این مدت گولش زدن چی؟ که تمام این مدت با بازی کردن سرنوشت یه بچه و تهیونگی که حالا بهش وابسته شده بود چی؟

تهیونگ زرنگ تر از این چیزا بود. ترس توی نگاه جین رو خونده بود. حسش می‌کرد. حتی بیشتر از بوی کام توی اتاق.

حالا اون کسی بود که با نگاهش جین رو به عقب هول میداد. تا جایی که جین با من و من به دیوار برخورد کرد : من.. اینجوری نیست که چیز خاصی باشه.. تهیونگ این..

📜Condition / شرط📜Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin