وت و کامنت یادتون نره بوس..
________________________
_ به روح پدربزرگ منحرفم قسم میخورم ما اتفاقی اونجا گیر افتادیم آقا پلیسه!
_ یونگی.. آقا پلیسه؟ خدایی؟..جناب سروان باور کنین با تمام خنگیش داره راست میگه. ما داشتیم اونجا یه تماسی می‌گرفتیم ک خدمه اشتباهی در رو بستن.
مرد، به قیافه ی مشکوک یونمین نگاه کرد و گفت : و من باید این ماجرا رو باور کنم؟
اما قبل از جواب دادن اون دو تا، همکارش در رو با شدت باز کرد و گفت : جناب سروان. شریک جرم ها رو پیدا کردیم!
و این صدای پنج نفر دیگه بود که از طرف دیگه ی در بلند شد :
جین : یاااا! یجوری میگی شریک جرم انگار قتل کردن! یه گوهی خوردن که غلط کردن خوردن! خودم حسابشونو میرسم.
هوسوک : آقا خواهش میکنم بزارین برم داخل. دو نفر از مهم ترین آدمای زندگی من اونجان! خواهش میکنم.
کوک : آقا میدونستین تهیونگ یه بار تو کوچه شاشیده؟! میشه به جرم ادرار کردن در فضای عمومی دستگیرش کنین؟
اینا چیزهایی بود که جیمین میشنید اما تنها چیزی که یونگی میشنید، صدای گریه ی نوزادی بود یونگی میتونست با تمام وجودش دلتنگیش رو حس کنه.
_ آقای پلیس میشه اجازه بدین بیان داخل؟ بچه ی من اونجاعه. داره گریه میکنه. خواهش میکنم.
و صدای نامجون شنیده شد : آقا میشه اجازه بدین بریم شریک جرم هامون رو ببینیم؟!
جیمین : راست میگه! اون بچه باید پدرشو ببینه!
کوک : از آبدار خونه ی مدرسه هم کلوچه میدزدیده!
تهیونگ : اون هم یه بار از سقف آویزون شد و کیرش رو به عموم نشون داد!
کوک : تو داشتی اون پشت رو انگشتش میکردی! اصلا خودت دامنم رو پایین کشیده بودی!
در نهایت مردی ک سروان حساب میشد، دستش رو روی گوش هاش گذاشت و گفت : بهشون بگین بیان داخل، فقط انقدر شبیه طوطی حرف نزنن رو مخ من نرن!
و با این حرف پنج تا آدم بزرگ به اضافه ی یه بچه توی اتاق پاچیدن!
و قبل از هر اتفاقی جین و نامجون، گوش های جیمین و یونگی رو کشیدن و گفتن : داشتین چه غلطی میکردین که کارتون به اینجا کشیده؟!
جیمین : عا.. عاعاعای هیونگ بخدا هیچی. یونگی رفت توی اون قسمت که زنگ بزنه و منم رفتم فوضولی کنم که یهو یه خانومه اومد درو بست.. بخدا هیچ کاری نکردیم.
و هوسوک اونقدر سریع و با شدت سمت جیمین دوید و بغلش کرد که حتی بازوی یونگی که کنارش نشسته بود هم توی بغلش گرفت!
VOUS LISEZ
📜Condition / شرط📜
Fanfictionشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...
