جیمین بدون توجه به اینکه چشم هر شیش نفر اونها روی بدن بی نقص، سفید و بی مو جیمین بی اجازه چرخ میزد، زیر یکی از دوش ها ایستاد و دستش رو بین لپ های باسنش برد و پاهاش رو خم کرد : فااااک! میدونستم اینجوری میشه! عرق سوز شدم دهن سرویس!!
همه با تعجب بهش نگاه کردن ک در نهایت هوسوک مثل دوست پسرش وا داد و شروع کرد به لخت شدن!
نامجون : اگه به اندازه ی کافی از هم دور باشیم نمیتونیم همدیگه رو دید بزنیم.. مگه نه؟
تهیونگ همچنان ک چشم سانگوو رو نگه داشته بود از حموم بیرون رفت و جونگ کوک هم پشت سرش رفت تا خودشون و پسرشون شاهد این تصاویر مستهجن نباشن!
جونگ کوک : ما بعدا میریم حموم، باشه سانی؟
تهیونگ : کی گفته قراره با تو بیاد؟! با من میاد حموم!
جونگ کوک : نخیر من میبرمش.
سانی : آپا.. کوکی.. چرا دوتایی نمیبرین؟
تهیونگ : چون آپا ها فعلا با هم قهرن!
جونگ کوک : وایسا ببینم.. چرا به تو میگه آپا ولی به من میگه کوکی؟!
سانی جوابی نداد و در عوض روی نیمکت چوبی توی سالن رخت کن پشت حموم نشست.
تهکوک هم کنارش نشستن و تا حد ممکن نگاهشون رو از هم میدزدیدن.
اما هر دو متوجه نگاه های زیر زیرکیشون به همدیگه شده بودن!حقیقتا این لج و لجبازی به کجا قرار بود کشیده بشه؟ به نظر کوک تنبیه تهیونگ کافی بود.. دیگه باید وا میداد مگه نه؟
اما همین لحظه بود ک تهیونگ گفت : چرا همراه هیونگ عزیزت نرفتی؟ نگران نیستی یکی بهش دست بزنه؟ گفتی باید مراقبش باشی.
جونگ کوک : یاااا! دهن منو جلوی سانی باز نکن شکاک عوضی!
تهیونگ : هه.. آره من شکاکم. من بودم که داشتم دیروز جین هیونگ رو به خودم میمالیدم!
جونگ کوک آه بلندی کشید و گفت : تهیونگ بس کن. بین ما هیچی نیست. چرا وقتی میتونیم بدون بحث پیش هم باشیم الکی دعوا راه میندازی؟
تهیونگ : ثابت کن چیزی بینتون نیست!
اما اینبار جونگ کوک عصبی نشد . دلخور شد. قلبش درد گرفت.
_ انقدر بهم بی اعتمادی؟..با غم عجیبی که توی لحن جونگ کوک بود، تهیونگ و سانی همزمان برگشتن و نگاهش کردن.
تهیونگ : من.. من منظورم این نبود کوک.
کوک : ما تازه با هم ازدواج کردیم ته. من باهات ازدواج کردم. متوجه میشی؟ به خاطر تو با تمام تلاشم جلوی فوبیام وایسادم. ما قراره برای همیشه با هم زندگی کنیم. تو سختی ها و خوشی ها و غم هامون کنار همدیگه باشیم. ولی تو هنوز یه ماه نگذشته داری سر همچین چیز مسخره ای دعوا راه میندازی.
CZYTASZ
📜Condition / شرط📜
Fanfictionشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...