پارت 40

2K 474 191
                                    

های لاولی ها :)
(اه اه این ادبیات اصلا بهم نمیاد..
اومدم مثلا مهربون به نظر بیام..
اوکی بیخیال )

های بچز
آیم بک
اومدم بگم کههههههه

:))))

به پارت های پایانی رسیدیم :)
و داستان داره دیگ تموم میشه :)
حس میکنم این فقط به نفع اوناییه ک منتظر بودن تموم شه بیان بخونن 😂

آره خلاصه
من باز به پارت های آخر فصل رسیدم.. و مغزم داره پشت سر هم ایده میده برای فصل بعد.. فاک..

ولی از اونجایی ک نگه داشتن ریدر تا سه فصل خیلی سخته.. بیخیال میشم و ایده ها رو ایگنور میکنم فعلا.. :)

در عوض میخوام گری بلایند رو خیلی جدی تر بنویسم و خیلی براش برنامه دارم >>>

خلاصه ک
بخوانید
لذت ببرید ♡

و از همه مهم تر وت و کامنت فراموش نشود :)❤️

*اطلاعیه : اگه بچه های خوبی باشین و کامنت زیاد باشه امشب پارت بعدی رو آپ میکنم :)

___________________________




_ یعنی چی که میتونیم بریم خونمون؟

هوسوک : یعنی گفت بریم خونه اونا بعدا میان.

جونگ کوک ابرو هاش رو بالا برد : تو مطمئنی؟

یونگی به کوک نگاه کرد : تو میری؟

کوک : معلومه ک ن!

یونگی : منم همینطور.

هوسوک : آفرین حالا من بهتون میگم شما بزنین روی سقف. دو بار کوتاه بزنین بعد بکشین!

...

کوک با نگاه نگران به جیمین نگاه میکرد : چجوری میخوای جلوشو بگیری؟

تهیونگ برای 23 امین بار داد کشید : مگه مهمههه؟ شما زدین سقف خونه ی قشنگمو سوراخ کردینننن!

جیمین لبخند ملیحی زد و شروع کرد به کوبیدن سرش به میز!

یونگی : برای بار هزارم تهیونگ.. آروم بگیر! از قصد ک نبود!

تهیونگ : کی بهتون گفت با دریل سقف رو سوراخ کنین؟

کوک : ما از کحا باید میدونستیم اگه اون قسمت رو سوراخ کنیم گچ و سیمان میریزه؟!

تهیونگ جیغ کشید : چون شما ها مغز دارینننن!

جیهوپ اونقدر خندید که از صندلی پایین افتاد : اوه ته ته در این مورد مطمئن نیستم!

📜Condition / شرط📜Où les histoires vivent. Découvrez maintenant