پارت 6

3.9K 721 144
                                    


های های :>

من آمده ام با یه پارت خیس

بخوانید و بزنید و لذت ببرید اما ووت و کامنت یادتون نره ♡

_________________________________

جیمین شوکه به حموم نگاه کرد. شمع های معطر دور تا دور حموم چیده شده بودن و وان پر از آب داغ با گلبرگ های قرمز تزئین شه بود.

نا خودآگاه لب زد : هوسوک..

همون لحظه دست هایی دور گردنش حلقه شد و گفت : قرار نبود امشب این اتفاق های بیوفته. من برنامه ی دیگه ای داشتم.

جیمین برگشت و بوسه کوتاهی روی لب هوسوک زد. اما هوسوک دستش رو روی کمر باریک جیمین گذاشت و اون رو به خودش چسبوند و لب هاش اون رو با لذت مک زد.
جیمین هم دستاش رو توی موهای هوسوک فرو برد و همراهیش کرد.

خوشحال بود که هوسوک بعد از دیدار دوباره ش با یونگی هنوز همون شور و شوق قبلی رو برای رابطه ی خودشون داره.

وقتی از هم جدا شدن، هوسوک گفت : خیلی دوست دارم این شب برای هر دومون تبدیل خاطره ی عاشقانه ای بشه. ولی راستش، با اتفاقاتی که افتاد به نظرم دو نفر تو این خونه هستن که بیشتر از ما به این شب رمانتیک احتیاج دارن.

جیمین کاملا منظور هوسوک رو متوجه میشد. لبخند بزرگی زد. واقعا به دوست پسر با درکش افتخار می‌کرد که حاضر شده بود بیخیال برنامه هاش بشه.

هوسوک : تو چی میگی؟

جیمین : من راضی ام. به نظرم امشب حق اوناست که یه شب خاص باشه براشون.

...

جونگ کوک کتش رو در آورد و داشت پیراهنش رو در می‌آورد که توی بغل تهیونگ فرو رفت.

اون هم لبخندی زد و محکم بغلش کرد : خوبی؟

تهیونگ : تو خوبی؟

جونگ کوک سرش رو بالا آورد و روی شونه ی ته گذاشت : تا وقتی تو اینجایی خوبم. نگران نباش یجوری با هم حلش میکنیم.

تهیونگ : اوهوم. زنگ زدم هتل و پروازمون رو کنسل کردم.

جونگ کوک به وضوح ناراحت بود اما داشت تلاش می‌کرد نشون نده : اشکالی نداره. هنوز کلی وقت داریم. ماه عسل اجباری نیست. بعدا خیلی سفر ها میتونیم بریم.

تهیونگ : در مورد بچه...

جونگ کوک: به نظرم بهتره الان بهش فکر نکنیم. بیا فرض کنیم اینجا خونه ی جیمین نیست و ما الان توی هتلیم. امشب رو فقط به خودمون فکر کن. هوم؟

تهیونگ : باشه بیا همینکارو بکنیم.

با صدای *دینگ* که از گوشی تهیونگ بلند شد، از هم جدا شدن و تهیونگ رفت تا چک کنه کی بهش پیام داده.

📜Condition / شرط📜Donde viven las historias. Descúbrelo ahora