های گایز :)
ببخشید دیر اومدم..اومدم یه معذرت خواهی بکنم بابت اینکه نمیتونم تند تند آپ کنم به خاطر یه سری مشکلات اصلا وقت ندارم..
خیلی خیلی لاو یو بچز ♡
__________________________
هوسوک نفهمید چطور جیغ کشید و خودش رو از دست اون تاب لعنتی نجات داد!
فقط با بیشترین سرعتی ک میتونست سر پا ایستاد و گارد گرفت : بخدا کونم هنوز درد میکنه!
اما یونگی و جیمین حواسشون پرت چیز دیگه ای بود.. پرت اون رد روم و وسایل فاکینگ جذابش!
برآمدگی شلوار جیمین بیشتر از هر وقت دیگه ای معلوم بود. با چشمای خمار و ستاره ای به وسایل نگاه میکرد و دست میزد : من میخوام اینا رو امتحان کنم.. همشونو! باید امتحان کنم!
یونگی طنابی رو از برداشت و همینطور که جنس محکمش رو امتحان میکرد گفت : من خیلی کینکی نیستم لعنتی.. ولی این اتاق میتونه هر آدمیو شق کنه!
هوسوک ک مطمئن شد حال خودش خوب میمونه سمت جیمین رفت و از پشت کمرش رو گرفت : میخوای امتحانش کنیم؟ هوم؟
جیمین که منتظر همین جمله بود با یه حرکت تیشرتش رو در آورد : به فاکم بدهههه!
و بدون مهلت لباش رو روی لبای هوسوک کوبید و شروع کرد به در آوردن لباس هاش.
یونگی شوکه گفت : اوه شت! این واقعا داره اتفاق میوفته؟
جیمین و هوسوک چشم های خمارشون رو باز کردن و به یونگی نگاه کردن.
جیمین : نمیخوای بهمون ملحق بشی؟!
یونگی : چی؟!
هوسوک : چی؟!جیمین جلو رفت، یقه ی یونگی رو گرفت و اونو روی تخت کینگ سایزی که وسط اتاق بود انداخت و دو تا پاهاش رو بین کمرش گذاشت : میخواین این موقعیتو از دست بدین؟ دارم سوراخم رو در اختیارتون میزارم فاکر های لعنتی پس ازش درست استفاده کنین!
و روی یونگی خیمه زد و بوت هاش رو بالا برد. از هم بازشون کرد و طوری که هوسوک نمای خوبی داشته باشه، انگشت هاش رو روی حفره ی وسوسه کنندش کشید : زود باش عزیزم! نمیخوای ک منتظرم بزاری!
هوسوک اما ب مظلومیتی که اونا فکرش رو میکردن نبود. همونطور ک پیراهنش رو روی زمین مینداخت، از کمد کنارش دیلدوی مشکی متوسطی رو برداشت و لوب رو روش خالی کرد.
پشت دوست پسرش ایستاد و بدون آمادگی اون رو واردش کرد و باعث شد بوسه ی یونمین قطع بشه : انقدر اصرار داری ک زود پر بشی خب.. من اینو بهت میدم! ولی حالا حالا ها نمیتونی دیک ما رو داشته باشی!
و اسپنکی به بوت ژله ایش زد و به صورت متعجب یونگی چشمکی زد!
....
ESTÁS LEYENDO
📜Condition / شرط📜
Fanficشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...