پارت 27

3.7K 711 380
                                    

های گایز :)
ببخشید دیر اومدم..

اومدم یه معذرت خواهی بکنم بابت اینکه نمیتونم تند تند آپ کنم به خاطر یه سری مشکلات اصلا وقت ندارم..

خیلی خیلی لاو یو بچز ♡

__________________________



هوسوک نفهمید چطور جیغ کشید و خودش رو از دست اون تاب لعنتی نجات داد!

فقط با بیشترین سرعتی ک میتونست سر پا ایستاد و گارد گرفت : بخدا کونم هنوز درد میکنه!

اما یونگی و جیمین حواسشون پرت چیز دیگه ای بود.. پرت اون رد روم و وسایل فاکینگ جذابش!

برآمدگی شلوار جیمین بیشتر از هر وقت دیگه ای معلوم بود. با چشمای خمار و ستاره ای به وسایل نگاه می‌کرد و دست میزد : من میخوام اینا رو امتحان کنم.. همشونو! باید امتحان کنم!

یونگی طنابی رو از برداشت و همینطور که جنس محکمش رو امتحان می‌کرد گفت : من خیلی کینکی نیستم لعنتی.. ولی این اتاق میتونه هر آدمیو شق کنه!

هوسوک ک مطمئن شد حال خودش خوب میمونه سمت جیمین رفت و از پشت کمرش رو گرفت : میخوای امتحانش کنیم؟ هوم؟

جیمین که منتظر همین جمله بود با یه حرکت تیشرتش رو در آورد : به فاکم بدهههه!

و بدون مهلت لباش رو روی لبای هوسوک کوبید و شروع کرد به در آوردن لباس هاش.

یونگی شوکه گفت : اوه شت! این واقعا داره اتفاق میوفته؟

جیمین و هوسوک چشم های خمارشون رو باز کردن و به یونگی نگاه کردن.

جیمین : نمیخوای بهمون ملحق بشی؟!

یونگی : چی؟!
هوسوک : چی؟!

جیمین جلو رفت، یقه ی یونگی رو گرفت و اونو روی تخت کینگ سایزی که وسط اتاق بود انداخت و دو تا پاهاش رو بین کمرش گذاشت : میخواین این موقعیتو از دست بدین؟ دارم سوراخم رو در اختیارتون میزارم فاکر های لعنتی پس ازش درست استفاده کنین!

و روی یونگی خیمه زد و بوت هاش رو بالا برد. از هم بازشون کرد و طوری که هوسوک نمای خوبی داشته باشه، انگشت هاش رو روی حفره ی وسوسه کنندش کشید : زود باش عزیزم! نمیخوای ک منتظرم بزاری!

هوسوک اما ب مظلومیتی که اونا فکرش رو میکردن نبود. همونطور ک پیراهنش رو روی زمین مینداخت، از کمد کنارش دیلدوی مشکی متوسطی رو برداشت و لوب رو روش خالی کرد.

پشت دوست پسرش ایستاد و بدون آمادگی اون رو واردش کرد و باعث شد بوسه ی یونمین قطع بشه : انقدر اصرار داری ک زود پر بشی خب.. من اینو بهت میدم! ولی حالا حالا ها نمیتونی دیک ما رو داشته باشی!

و اسپنکی به بوت ژله ایش زد و به صورت متعجب یونگی چشمکی زد!

....

📜Condition / شرط📜Donde viven las historias. Descúbrelo ahora