جین چشم غره ای به هوسوک رفت و گفت : هی تو! فاز مَستر برای من نگیر. زود تر انتخاب کن برو بیرون.
هوسوک پشت چشم نازک کرد و با حرص دیلدوی شفاف بزرگ و خارداری رو برداشت و روی میز گذاشت : اینم از این. مطمئنی کمک نمیخوای هیونگ؟
جین : هوسووووک! برو بیرون تو یه نفر یه ساعته لفتش دادی!
خنده ی هوسوک توی اتاق اکو شد : باشه باشه. فقط فک کردم هر چی بیشتر طول بکشه بیشتر نامی سکته میکنه!
بعد از اینکه هوسوک هم وارد آسانسور شد و به اتاق خودشون برگشت، جین نگاهی به نامجون بسته شده روی تخت انداخت : حالت چطوره بیبی!
نامجون با حالت ابرو هایی که بین اخم و استرس بود گفت : میخوام زودتر تموم بشه!
جین : اوه چه حیف.. قرار نیست به خواستت برسی!
...
یونگی سیگارو از روی لباش برداشت و گفت : باورم نمیشه جین هیونگ بهمون خیانت کرد!
جیمین آهی کشید : اون بهمون خیانت نکرده یونگی. خب حق داره. اون لحظه خیلی عصبی بود حالا یه چیزی گفت. بعدش پشیمون شد. تو هم انقدر فرصت طلب نباش!
یونگی : من رو کردن نامجون حساب باز کرده بودم! اون عوضی پارسال کونمو به فاک داد!
اخم هوسوک غلیظ تر شد و شیشه ی الکل توی دستش رو بالاخره برای چند لحظه رها کرد و بدون فکر کردن، سیگار رو از بین لبای یونگی کشید و روی میز خاموشش کرد.
یونگی : هی! چیکار میکنی!
هوسوک : دودش اذیتم میکنه. دیگه جلوی من نکش.
یونگی با دیدن تغییر ناگهانی رفتار هوسوک آروم شد و کنارش نشست : چیشده؟ چرا گرفته ای؟
هوسوک : چیزی نیست
یونگی : ولی مشخصه به چیزی هست.
جیمین حالا حواسش جمع شد و پرسید : قضیه چیه؟
هوسوک : چیزی نیست جیم.
یونگی یه ابروش رو بالا داد و طوری دم گوشش زمزمه کرد که جیمین نشنوه : قرار نبود چیزیو از دوست پسرت مخفی کنیا!
هوسوک اخمش غلیظ تر شد و گفت :اتفاقا موضوع همینه! یونگی.. من نمیتونم باهات باشم.
جیمین با تعجب پرسید : چی؟
و بعد توی چند صدم ثانیه هزاران فکر به سرش زد و در نهایت به این نتیجه رسید که..
اونا قرار میزارن؟یونگی صورتش رو برگردوند و به جیمین نگاه کرد. چند ثانیه ی طولانی و بعد..
دست هوسوک رو گرفت : مشکل چیه؟جیمین اخم کرد. داشت نادیده گرفته میشد و از این حس متنفر بود.
وقتی هوسوک شروع به صحبت کرد، جیمین از جاش بلند و زیر لب طوری ک خودش هم بزور میشنید گفت : من میرم هوا بخورم.
YOU ARE READING
📜Condition / شرط📜
Fanfictionشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...