تهیونگ با عجله برسش رو با تهدید جلوی جیمین گرفت : موهامو بالایی بدم یا پایینی؟
جیمین کلافه گفت: بالایی.
تهیونگ : ولی بالایی زیاد جدی نشونم میده!
جیمین : خب پایینی بده.
تهیونگ : ولی پایینی سنمو زیادی میاره پایین حس پدر بودن نمیده!
جونگ کوک : عزیزم اصلا مهم نیست! اون نوزاد قرار نیست قیافه ی امروز تورو یادش باشه!
و خودش سریع سمت جیمین برگشت : کت و شلوار بپوشم زیادی رسمی به نظر میام؟ یا هودی بپوشم؟
جیمین : کوکی خودتم میدونی که اصلا مهم نیست!
جونگ کوک : خب حالا باید خوب باشم دیگه. هودی میپوشم.
تهیونگ : موهامو پایینی میدم که باهام احساس راحتی کنه!
جیمین : باور کنین اصلا مهم نیستش. همین الان هم دیرمون شده بیاین بریم.
همین لحظه جین در رو باز کرد و با عجله داخل اتاق تهکوک اومد : کفش اسپرت مشکی بپوشم یا سفید؟!
جیمین : خدایا! شماها چتونه! اون بچه قرار نیست این چیزا رو یادش باشه! از من و هوسوک یاد بگیرین که نیم ساعته حاضر شدیم منتظر شماییم.
جین : جیمین خفه شو و هولمون نکن!
در نهایت وقتی تهیونگ درباره ی ساعت ازش نظر خواست، جیمین صبرش تموم شد و گوش همشون رو کشید و تا ماشین جین اونا رو هول داد و هر وقت یکی میخواست برگرده اسپنکش میکرد!
جین و تهیونگ جلو نشستن و اون سه نفر پشت نشستن. جین خواست ماشین رو روشن کنه که همین لحظه یونگی و نامجون سر و کلشون پیدا شد.
جین شیشه ماشین رو پایین کشید و رو به یونگی گفت : چیزی شده؟
یونگی : میشه منم ببرین؟ خیلی وقته توی خونه موندم و چون ربطی به قضیه ی بچه ندارم طلسم نمیزاشت برم بیرون.
جین نگاهی به پشت سرش انداخت و گفت : باشه برو از اونطرف پیش جونگ کوک خودتو جا کن!
و بدون توجه به نامجون شیشه رو بالا کشید که نامجون در سمت هوسوک رو باز کرد و گفت : منم میام!
جیمین : تو کجا میای!
نامجون : منم میخوام بچه رو ببینم. خیر سرم عموشم!
و هوسوک رو پیاده کرد و خودش نشست. هوسوک هم به ناچار روی پای نامجون نشست و ماشین، با هفت تا سر نشین بزرگسال و یه نوزاد چند ماهه به راه افتاد!
تهیونگ : خب... یه نوزاد میخوایم.
همه تایید کردن.
جونگ کوک : و حتما دختر باشه!
همه دوباره تایید کردن که تهیونگ گفت : اممم.. بچه ها من و جونگ کوک داریم با همدیگه صحبت میکنیم! چرا شما نظر میدین!
VOUS LISEZ
📜Condition / شرط📜
Fanfictionشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...