پارت 9

3.4K 715 437
                                    

تهیونگ با عجله برسش رو با تهدید جلوی جیمین گرفت : موهامو بالایی بدم یا پایینی؟

جیمین کلافه گفت: بالایی.

تهیونگ : ولی بالایی زیاد جدی نشونم میده!

جیمین : خب پایینی بده.

تهیونگ : ولی پایینی سنمو زیادی میاره پایین حس پدر بودن نمیده!

جونگ کوک : عزیزم اصلا مهم نیست! اون نوزاد قرار نیست قیافه ی امروز تورو یادش باشه!

و خودش سریع سمت جیمین برگشت : کت و شلوار بپوشم زیادی رسمی به نظر میام؟ یا هودی بپوشم؟

جیمین : کوکی خودتم میدونی که اصلا مهم نیست!

جونگ کوک : خب حالا باید خوب باشم دیگه. هودی میپوشم.

تهیونگ : موهامو پایینی میدم که باهام احساس راحتی کنه!

جیمین : باور کنین اصلا مهم نیستش. همین الان هم دیرمون شده بیاین بریم.

همین لحظه جین در رو باز کرد و با عجله داخل اتاق تهکوک اومد : کفش اسپرت مشکی بپوشم یا سفید؟!

جیمین : خدایا! شماها چتونه! اون بچه قرار نیست این چیزا رو یادش باشه!  از من و هوسوک یاد بگیرین که نیم ساعته حاضر شدیم منتظر شماییم.

جین : جیمین خفه شو و هولمون نکن!

در نهایت وقتی تهیونگ درباره ی ساعت ازش نظر خواست، جیمین صبرش تموم شد و گوش همشون رو کشید و تا ماشین جین اونا رو هول داد و هر وقت یکی میخواست برگرده اسپنکش می‌کرد!

جین و تهیونگ جلو نشستن و اون سه نفر پشت نشستن. جین خواست ماشین رو روشن کنه که همین لحظه یونگی و نامجون سر و کلشون پیدا شد.

جین شیشه ماشین رو پایین کشید و رو به یونگی گفت : چیزی شده؟

یونگی : میشه منم ببرین؟ خیلی وقته توی خونه موندم و چون ربطی به قضیه ی بچه ندارم طلسم نمیزاشت برم بیرون.

جین نگاهی به پشت سرش انداخت و گفت : باشه برو از اونطرف پیش جونگ کوک خودتو جا کن!

و بدون توجه به نامجون شیشه رو بالا کشید که نامجون در سمت هوسوک رو باز کرد و گفت : منم میام!

جیمین : تو کجا میای!

نامجون : منم میخوام بچه رو ببینم. خیر سرم عموشم!

و هوسوک رو پیاده کرد و خودش نشست. هوسوک هم به ناچار روی پای نامجون نشست و ماشین، با هفت تا سر نشین بزرگسال و یه نوزاد چند ماهه به راه افتاد!

تهیونگ : خب... یه نوزاد میخوایم.

همه تایید کردن.

جونگ کوک : و حتما دختر باشه!

همه دوباره تایید کردن که تهیونگ گفت : اممم.. بچه ها من و جونگ کوک داریم با همدیگه صحبت میکنیم! چرا شما نظر میدین!

📜Condition / شرط📜Où les histoires vivent. Découvrez maintenant