پارت 22

3.4K 691 272
                                    

_ عاح.. عا.. تند تر لعنتی..

جیمین گفت و خودش رو توی بغل هوسوک انداخت. تلاشی برای جمع کردن آب دهنش ک از لذت باز مونده بود و سرازیر شده بود نمی‌کرد و تنها چیزی ک روش تمرکز داشت فشاری بود ک به پروستاتش وارد می‌شد و پاهاش رو بی‌حس کرده بود.

هوسوک نالید : این.. این سومین رانده! من خسته.. خسته شدم جیمینا!

اما وقتی موهای جیمین شروع به درخشیدن کرد، هوسوک رو روی تخت هل داد و خودش روی دیک خیس و متورمش نشست و سریع به سواری گرفتن ازش مشغول شد! هر باری ک عضو دوست پسرش کامل داخلش فرو میرفت، عاح بلند تری می‌کشید و موهاش بیشتر میدرخشیدن.

تا جایی ک برای سومین بار با ناله ی بلندی روی شکم هوسوک خالی شد و روش افتاد.

هوسوک هند جاب کوتاهی به خودش داد و و گفت : تو چه مرگت شده! از صبحه منو کشوندی تو این.. بار لعنتی که نمیدونم دقیقا توی خونه چیکار میکنه و خودتو به فاک میدی! ویاگرا خوردی؟

جیمین با بدن عرق کرده و موهایی که به پیشونیش چسبیده بود بلند شد و یکی از بطری هایی که هوسوک هیچ ایده ای نداشت توش چیه رو برداشت و سر کشید!

هوسوک : خدایا.. تو چه مرگت شده جیمین! بسه انقدر نخور.. داری مست میشی لعنتی! وقتی تو بار کار میکردی هم هر روز همینقدر میخوردی؟

جیمین بطری رو روی میز کوبید و با چشم های به خون نشسته گفت : نخیر.. ولی هر روز بالای پنج راند به فاک میرفتم! کاری که امروز میخواد بکنم. واگه دیگه توان کمر زدن نداری.. پشت کن نوبت منه!

قبل از اینکه هوسوک متوجه بشه چیشد، جیمین رون هاش رو گرفت و بالا برد. بدون صبر آب دهنش رو روی انگشت هاش ریخت و دو تا از اونها رو کامل توی هوسوک فرو کرد!

میزی که اونها روش نشسته بودن، خیس و پر از کام و عرق و کمی هم نوشیدنی جیمین شده بود. همین باعث شد جیمین کامل پیراهنش رو در بیاره برای بوسه ی خیس دیگه ای روی صورت دوست پسرش خم بشه.

...

: میزارم کوک بیاد اینجا بخوابه!

نامجون گفت و به تهیونگی که اونطرف اتاق روی تختش ولو شده بود نگاه کرد.

تهیونگ : ها؟!

نامجون : اگه بتونی جین رو راضی کنی باهام صحبت کنه، از این اتاق میرم تا جونگ کوک پیش تو بخوابه. حتی اگه جین توی اتاق راهم نده، میرم یه جای دیگه میخوابم.

تهیونگ : خب.. چه کاری از دست من بر میاد؟ واقعا فک میکنی میتونم جین هیونگ رو راضی کنم؟

نامجون : میتونی تلاشتو بکنی.. در عوض منم با جونگ کوک صحبت میکنم!

تهیونگ : و اگه جواب ند... دفترچه تکون خورد!

نامجون : چی؟

و به دفترچه ی روی میزش نگاه کرد و اون رو باز کرد.

📜Condition / شرط📜Where stories live. Discover now