پارت 31

3.2K 624 584
                                    

راستی حرفامو آخر این پارت بخونین کارم جدیه

________________________________

یونگی چشماش رو مالید و سعی کرد آروم باشه : یعنی چی که سانگوو فرار کرده؟ همه جا رو گشتین؟

هوسوک بطری ودکای عزیزش رو بغل کرد : جیمین هم نیستش.. حتما با همدیگه ان.. لازم نیست نگران باشیم مگه ن؟

جونگ کوک : خیله خب خیله خب.. بیاین آروم باشیم. هوسوک راست میگه و ما تنها کاری ک باید بکنیم اینه ک بریم و همه ی منطقه های این خونه رو بگردیم تا ببینیم کجا ان.

یونگی : یا میتونیم به جیمین زنگ بزنیم؟

هوسوک از روی صندلی بلند شد تا بره و یه بطری دیگه برای خودش بیاره : یونگی.. ما اینجا آنتن نداریم!

جونگ کوک : اگه میدونستم اینجوریه حتما با خودم بیسیم می‌آوردم.

و رو به تهیونگ کرد : تو اصلا نظری نداری؟ میشه لطفا انقدر ریلکس نباشی؟؟!

تهیونگ همونطور که به یه جا خیره شده بود گفت : دارم فکر میکنم کجای این خونه آیینه پیدا میشه.

یونگی و کوک با تعجب پرسیدن : آیینه؟!

_ اوه آره.. یادمه جیمین یه بار بهم گفته بود که توی آیینه دیده حال سوزی بده و سریع رفته نجاتش داده. فک کنم آیینه های این خونه یه چیز خاصی داشته باشن.

هوسوک از پله های بار بالا اومد و سمت یخچال رفت : مگه داشتن آیینه تو این خونه ممنوع نبود؟

تهیونگ : شاید پدربزرگ فقط نمی‌خواسته کار مارو راحت کنه. به هر حال هم که خیلی به فکر ما نیست و به نظر میاد از اذیت کردنمون خیلی داره لذت میبره!

و خنده ی کوتاهی شیطانی ای کرد و گفت :ازش خوشم میاد!

جونگ کوک محکم توی سر خودش کوبید : مردم شوهر دارن ما هم شوهر داریم! فک کنم یادمه تو رختکن حموم یه آیینه ی بزرگ بود.
کی میره توش نگاه کنه؟

با دیدن سه نفری که سوت زنان به سقف نگاه میکردن آهی کشید و گفت : انقدر کون گشادین که میشه توش گلدون معشوقه ی هوسوک رو جا کرد!

و از جاش بلند شد تا بره حموم که صدای اعتراض هوسوک بلند شد : هییی! من مجبور بودم! هیشکی دلش نمیخواد از سکسی بودن ترک های یه گلدون تعریف کنه!

و ساندویچش رو توی دهنش فرو کرد که یونگی دیگه نتونست خودشو نگه داره : هوسوک تو جدیدا شبیه یه خرس گریزلی شدی که داره کل این خونه رو میبلعه! و داری شکم در میاری!

تهیونگ شونه بالا انداخت : به هر حال اون گناه شکم پرستیه! اگه الان بیاد منو گاز بگیره تعجب نمیکنم. اوو ومپایر هوسوک!

یونگی سیگارش رو روشن کرد : بیشتر شبیه یه آمازونی گشنه شده!

و ترجیح داد بقیه ی زمانی که باید صبر میکردن تا جونگ کوک برگرده رو توی سکوت بگذرونه. و البته زیر نگاه چپ چپ هوسوک!

📜Condition / شرط📜Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz