پارت 28

3.4K 671 412
                                    


_ از وقتایی ک توی خواب منو میبوسی متنفرم.. میدونستی؟

پسر کوچیک تر متعجب و ناراحت گفت : ن.. ن نمیدونستم. متاسفم دیگه این کارو نمیکنم.

جونگین به جلو خم شد و کمر معشوقش رو تو اغوش کشید : میدونی چرا؟ چون اینجوری متوجه بوسه های بهشتیت نمیشم.. و این برام عذابه.

پسر لب های آویزونش رو جمع کرد و لبخند درخشانش رو دوباره به پسر بزرگ تر نشون داد : باشه پس از این به بعد بیشتر میبوسمت!

جونگین اخم ظاهری ای کرد و شروع کرد به قلقلک دادنش : لعنتیه لجباز. که منو اذیت میکنی هوم؟ پس از این به بعد هر باری ک توی خواب منو ببوسی، محکومی که باقی شیطنت هات هم انجام بدی و تا وقتی تموم نشه قسم میخورم چشمامو باز نمیکنم!

کیونگسوی بیچاره با چهره ی گیج نگاهش کرد : یعنی چی ادامه ی شیطنت هام؟!

جونگین رون هاش رو گرفت و روی تخت پرتش کرد و روی لب هاش لب زد : یعنی فقط وقتی راضی میشم چشمام رو باز کنم که صحنه ی رو به روم یه پسر کوچولوی هات باشه ک خودشو به فاک داده و داره نفس نفس میزنه!

...

هوسوک و یونگی بعد از اینکه با اون وضعیت، لخت و پتی لباس هاشون رو برداشتن و کون لخت وارن آسانسور شدن، تصمیم گرفتن اول دوش بگیرن!

مگه اینکه بخوان همه بوی کام روی تنشون رو حس کنن..

هوسوک با حالت عجیبی چشماشو از یونگی میدزدید..
با اینکه کار از کار گذشته بود،
اما یونگی یهو برگشت سمتش و گفت : دوباره باهام قرار بزار!

هوسوک : وات؟!

یونگی : باهام قرار بزار هوسوکا! ن ن.. باهام ازدواج کن! قسم میخورم تغییر کردم..

هوسوک : یونگی.. من الان با جیمین...

یونگی : میدونم میدونم.. ولی منم هیمن الان جیمینو کنار دوست پسرش به فاک دادم! خب که چی؟ کسی قرار نیست قضاوتمون کنه.

هوسوک : اما سکس فرق داره..

آسانسور ایستاد و در باز شد.
و سپ سریع سمت دو تا دوش کنار هم رفتن و هوسوک قصد داشت تو آرامش بدنشو بشوره، اما یونگی ول کن ماجرا نبود : اگه تو بخوای از جیمین هم میخوام باهام قرار بزاره!

هوسوک ‌: یونگی چی داری میگی!

یونگی داد زد : من برام مهم نیست اگه این رابطه یه تریسام فاکی باشه! من میخوامت هوسوک! و از دستت نمیدم!

هوسوک سکوت کرد و سرش رو برگردوند.. نمی‌دونست باید چه جوابی بده.

یونگی اخم پر رنگی روی صورتش نشست و با قدم های بلند خودشو به هوسوک رشوند و اون رو به دیوار حموم کوبید که باعث شد هوسوک از شدت شوک جیغ بکشه!

📜Condition / شرط📜Donde viven las historias. Descúbrelo ahora