پارت 42

1.8K 431 161
                                    

دارم فحش میخورم شدید.. میدونم..
دیگه غلط بکنم فیکی که حداقل 10 پارت بعدش رو ننوشتم آپ کنم..

با عرض پوزش اون ستاره پایین هم بزنین 😂❤️

______________



_ جیمینننننننن!

یونگی نگاهی به ساعتش انداخت و شروع کرد به تپ تپ کوبیدن پاش به زمین.

_ اومدممممممم!

جیمین در حالی ک تند تند میدویید وارد سالن اصلی شد.

هوسوک : همه چیو جمع کردی؟ خونه تمیزه؟ اون چیه تو دستت! بطری؟

یونگی هوسوک رو اسپنک کرد : حتی فکرشم نکن ک ازش بخوری! قرار نیست بزارم هیچ کدوم از شما دو تا توی قایق بالا بیاره!

و بطری رو از دست جیمین گرفت و توی چمدون خودش چپوند!

هوسوک کریر سوزی رو توی بغل جیمین شوت کرد : بریم؟

جیمین با افسوس برای آخرین بار به تالار اصلی نگاه کرد : میشه نریم؟

یونگی محکم و ترسناک گفت : نه!

و با یه دست چمدون و با دست دیگه گوش جیمین رو گرفت و سمت راه پله رفت.

هوسوک : عاح.. بزارین خداحافظی کنم..

یونگی : تو تختت رو بوسیدی. آسانسور رو بوسیدی. بطری های مشروب رو بوسیدی. آب استخر رو بوسیدی. دیگه میخوای با چی خداحافظی کنی؟ سنگ توالت؟

_ تا شب وقت نداریمااا!

این مرد قایق ران بود که توی بلند گو داد میزد. یونگی زیر لب غرغری کرد و کمک کرد جیمین و هوسوک وارد قایق بشن و بعد خودش سوار شد.

جیمین : اوه شت. از همین الان دارم بالا میارم!

هوسوک محکم زیر گوش جیمین زد : بهتری؟! شنیدم جواب میده این راه!

یونگی : هوسوک لطفا پاپای جدیدمون رو اذیت نکن. نمیخوام جفتتون تهش باعث دعوا و کتک کاری بشین و قایق سوراخ بشه و غرق بشیم و سوزی تو یتیم خونه بزرگ شه!

مرد قایقران : خب؟ چه خبرا! خوش گذشت؟

جیمین : ماهم اصلا نفهمیدیم که میخوای آمار در بیاری!

مرد قایقران یکم غر غر کرد : والا بچه ها هم بچه های قدیم! جلو بزرگتر پامونو دراز نمی‌کردیم الان پرو پرو به من میگه فضول! حیف ک میخواستم قبل دادن نامه بهتون یکم سر بحثو وا کنم جو از خشکی در بیاد..

_نامه؟

_کدوم نامه؟

مرد قایقران دوباره چند تا دکمه رو دستکاری کرد و برگشت پیش اون سه تا : خب! وقتشه بهتون بگم. بالاخره وقتشه..
اهم اهم خب
آخرین باری ک پدربزرگتون اومد اینجا به من یه نامه داد و گفت وقتی ک نوه هاش دارن از جزیره برای اولین بار برمیگردن بهشون بدم.

📜Condition / شرط📜Donde viven las historias. Descúbrelo ahora