هایییی
میدونم یه هفته نبودم ولی خیلی درگیرم بخدا..انی وییی
اومدم همین اول بگم وت و کامنت یادتون نره
بوص بهتوننن______________________
_ من بهش گفتم بوزینه ی احمق؟؟
جین تقریبا توی صورت جونگ کوک جیغ کشید.
جونگ کوک تف هایی که روی صورتش ریخته بود رو با حالت چندشی پاک کرد و گفت : من اینطوری شنیدم ولی مطمئن نیستم.
جین آهی کشید. حرفی برای گفتن نداشت و اینطور که معلوم بود تر زده بود به همه چی!
_ ولی یه چیزی رو یادمه. که آدم عوضی بهم گفت خانوم! دوباره! و من قراره پارش کنم.
جونگ کوک که دهنش پر از رامین شده بود و نمیتونست صحبت کنه، با دستش پرسید منظور جین چیه و جین لبخند شیطانی ای زد : ببین شماره ی کیو گرفتم!
و صفحه ی گوشیش رو سمت مکنه برگردوند.
_ وات د.. همون. دختره ست؟ نامزد نامجون؟
_ خودشه! وقتشه به صحبت اساسی با این دختره داشته باشم. امیدوارم عاقل باشه.
و قبل از آمادگی جونگ کوک، بهش زنگ زد و باعث شد جونگ کوک شوکه شده غذاشو نسبتا تف کنه بیرون : وات د فاک! همین الان بهش زنگ زدی؟
جین : سلام. فک کنم ما قراره یه صحبت طولانی داشته باشیم.
___________
هیچ تیم سه نفره ای بهتر از اونا پیدا نمیشد!
اگه کم تر با هم لج میکردن شاید حتی زودتر هم به این نتیجه میرسیدن.جیمین و یونگی مثل پروانه دور و بر هوسوک میگشتن و با بوسه های مخفی ای که روی لب هاش میزاشتن مدام باعث سرخ شدن صورتش میشدن.
چرا مخفی؟
هنوز مشخص نبود چرا.
هوسوک از اینکه یونگی و جیمین با هم سکس داشتن خبر داشت و به نظر نمیومد مشکلی داشته باشه. و حتی خود اونا هم جوری با این قضیه برخورد کرده بودن انگار عادی ترین چیز دنیاست که با دوست پسر اکست سکس کنی!از طرفی یونگی هنوز نمیدونست دقیقا توی این رابطه چه نقشی داره. پس تنها چیزی که بین اون و جیمین رد و بدل میشد نگاه های طولانی و عجیب بود و تنها مکالمه ای که بین اون و هوسوک رد و بدل میشد در خواست های هوسوک برای انجام کار هاش و بوسه های بی دلیلش بود.
جیمین متوجه اون بوسه ها میشد؟
البته که میشد. ولی همونطور که گفتم مشخص نبود دقیقا قراره چه بلایی سر رابطه ی اون سه نفر بیاد. پس فقط به روی خودش نمیآورد.اما وقتی یونگی به جیمین اشاره زد که از اتاق بیرون بره و بالاخره اون رو تنها گیر آورد، جیمین دیگه نمیتونست به روی خودش نیاره.
یونگی : این حدسیه ک من میزنم. رنگ موهامون و گناهی که بهمون نسبت داده شده توی رفتارمون تاثیر گذاشته. مثل عصبانیت بیش از حد جونگ کوک و حسادت های تهیونگ.
ESTÁS LEYENDO
📜Condition / شرط📜
Fanficشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...