پارت 32

3.2K 673 309
                                    

موهای جیمین اونقدر روشن شده بود که عملا صورت یونگی رو با جزئیات میتونست ببینه ولی اونقدر ذهنش خاموش بود که نتونست ازش دلیل اون اتفاق رو بپرسه.

هر بار این اتفاق میوفتاد و یونگی به این جیمینه خمار عادت کرده بود. پس ضربه هاش رو ادامه داد جلو رفت تا لب هاش رو ببوسه که وسط راه پشیمون شد.

درسته که اونا میتونستن سکس کنن، اما یونگی دلش می‌خواست لبای هوسوک تنها لبایی باشه که میبوسه.

سکس توی اون هوای سرد و جنگل نمناک ایده ی خوبی نبود، اما انگار موهای جیمین نظر دیگه ای داشتن. چون هر لحظه بیشتر برق میزدن و بعد از دومین کام، یونگی واقعا خسته شده بود.

در هر حال اون خم شد و گوش های جیمین رو بوسید و لاله ی اونا رو کمی مک زد تا زودتر به کام برسه : جیم.. نمیدونم اصن صدامو میشنوی یا ن ولی من دیگه نمیتونم. این آخرین دوره!

جیمین دست هاش رو روی تنه ی درخت محکم تر کرد و به کمرش بیشتر قوس داد : هوم زودتر محکم تر.. عاح.. باشه باشه فقط.. عاح محکم تر انجامش بده!

...

نامجون : اوه نگاه کن! دو تا شرط جدید همزمان  ظاهر شده. وقتی کیوی های درخت کیوی تموم بشن ما به یه کلید برای باز کردن در نیاز داریم. از این نوع کلید دو تا وجود داره که یکیش توی خونه ست و یکیش توی جزیرست.

جین : خب به نظرم بهتره کلید توی خونه رو پیدا کنیم چون آسون تر از زیر و رو کردن یه جزیره ست! بعد میتونیم بریم دنبال اونا. شرط دوم چیه؟

نامجون : هر کدوم از ما که به گناهش غلبه کنه، با برخورد هوای جزیره به موهاش رنگ طبیعیش برمیگرده، و میتونه از جزیره بیرون بره و بیخیال بقیه ی شرط ها بشه!

جین : این.. خیلی خوبه! ما باید زودتر از اینجا بریم!

نامجون با تعجب از روی تخت نشست و گفت : بریم؟ یعنی.. همینجوری بقیه رو ول کنیم و بریم؟

جین : آره خب اونا بچه نیستن نامجون.. سه تاشون الان پدر شدن! من واقعا میخوام زودتر برگردم خونه و کارای شرکتم رو خودم راست و ریست کنم. تو هم باید زودتر یه غلطی راجب اون دختره نامزدت و باباش بکنی... یادته؟

نامجون میدونست حرف جین منطقیه : باشه خب.. پس باید وقتی رفتیم بیرون به بقیه بگیم و به این فکر کنیم که چجوری میشه به گناه هامون غلبه کنیم.

جین : واسه ی من فکر نکنم خیلی سخت باشه. فقط کافیه یکم ورزش کنم و اتاقمو جمع و جور کنم!

نامجون آهی کشید و گفت : طمع.. هیچ ایده ای ندارم. بهتره فعلا به کلید فکر کنیم. من از آشپزخونه شروع میکنم به گشتن تو از سالن ورودی شروع کن.

جین : نباید برای اونایی ک بیرونن کاری بکنیم؟

نامجون یکم فکر کرد و گفت : نه بابا! اونا از پس خودشون بر میان. الان حتما دارن میگن و می‌خندن و دنیا به چپشونه!

📜Condition / شرط📜Where stories live. Discover now