خبببب خبببب
گفتم ک یکی دیگ هم آپ میکنم :)وت و کامنت یادتون نره بچزززز
______________
_ دکمه ها کار نمیکنن
تهیونگ گفت و نفسش رو با صدا بیرون داد و خودشو روی تخت پرت کرد.
جیمین با پاش روی زمین ضرب گرفت : من مشکلی ندارم ک جدا از بقیه باشم. اینجوری نیست ک مثل تو شوهرم اونطرف باشه. مشکل اینه ک نمیدونیم چند روز قراره اینجا باشیم و حتی نمیتونیم بهشون خبر بدیم تا نگرانمون نشن.
وقتی جوابی از تهیونگ نگرفتم سرشو بالا آورد و بشکن زد : هی کجایی؟ حواست با منه؟
_ اوه معذرت میخوام. داشتم فکر میکردم چجوری میشه به کوک خبر بدم حالم خوبه. اینجا باید یه راهی به بیرون داشته باشه.
_ خب اینجا زیرِ زمینه پس پنجره ای در کار نیست. و تلفن هم کار نمیکنه. کانالی هم نیست ک بتونیم از طریقش ارتباط برقرار کنیم.
تهیونگ روی تخت دراز کشید : هیچ ایده ای... صب کن ببینم...
...
یونگی لیوان آب رو جلوی کوک گذاشت : نگران نباش مطمئنم هر دو حالشون خوبه. درسته پدربزرگ چیزای عجیب و غریب زیاد داره ولی هیچ کدومشون خطرناک نیست.
کوک آب رو سمت لب هاش برد و همزمان گفت : آره حتما! مث شایعه های سال پیش ک اصلا هم خطرناک نبود! اینکه آدم کور بشه یا تو حموم زندانی بشه!
یونگی : خب من تلاشمو کردم تا آرومت کنم. تقصیر خودته ک زیادی حق میگی!
کوک عاح کشید : ببخشید. میدونم داری سعی میکنی نگران نباشم ولی ما توی اون وضعیت اون دو تا رو ول کردیم. دیدی ک موهاشون چجوری دیوانه وار رقص نور میزد. اگه بلایی سر همدیگه آورده باشن چی؟
یونگی : واقعا فکر نمیکنم مشکلی پیش بیاد. تهیونگ مراقب جیمینه. ولی مشکل اصلی اینه ک تو اوکی ای ک اونا با هم سکس کنن؟ میدونی که جیمین چطوریه.. من تقریبا مطمئنم وقتی داشتیم از سیاهچال بیرون میومدیم اونا داشتن زبونشون رو توی حلق هم فرو میکردن! و میدونی ک اگه جیمین باز هم هورنی بشه باید دوباره انجامش بدن.
کوک لیوان خالی آب رو بالا برد اما وقتی دید خالیه کلافه دوباره پایین آوردش : فک نکنم مشکلی با این قضیه داشته باشم. یعنی.. مشکل که دارم صد در صد ولی وضعیت جیمین فرق داره.
یونگی : هوم.
کوک : هوم..
برای چند دقیقه دوباره سکوت بدی بینشون شکل گرفت، تا اینکه صدای ناله ای از گوشی یونگی بلند شد!
کوک : اوکی وات د فاک! داری پورن نگاه میکنی؟!
یونگی صورتش رو جمع کرد : چی! ن! هوسوک بیدار شده.
ESTÁS LEYENDO
📜Condition / شرط📜
Fanficشرط شماره ی 0 : دروغ گفتن ممنوع! 🚫 مثل اینکه (بابابزرگ جونگ این) حالا حالا ها قرار نیست بیخیال ما هفت تا بشه! این بار چه چیزایی انتظارمون رو میکشن؟ هیچ ایده ای ندارم.. ولی آیا قراره همون هفت نفر باشیم؟ اوه نه بیبی... مثل اینکه این بار مهمون داریم...