Part 1

764 34 5
                                    

همه از بار بیرون اومدن. لونا و نویل دوستاشونو بدرقه کردن و هرکس به سمت خونه و محل کارش رفت.
ه: خیلی وقت بود که اینقدر خوشحال نبودم
د: بخاطر اینکه مدام نگران پیو هستی. اون بچه اونقدم که تو فکر میکنی بی دست و پا نیست هیچ اسلتیرینی ای بی دست و پا نیست.
ه: من فکر نمیکنم بی دست و پاست فقط معتقدم بخاطره اعتماد به نفسه پایینش ممکنه مورد آزار قرار بگیره.
د: من متوجه نگرانیت هستم عزیزم ولی میخام بگم با این حساسیتت اول از همه خودت و بعد پیو رو اذیت میکنی. اون یه پسره وقتی اینقدر پیگیرش میشی باعث میشی حسه بدی پیدا کنه.
ه: میگی ولش کنم به امانه خدا؟ یادت نیست زخمای روی کمرشو؟ پشتش پر از جای گاز مورچه بود و ممکن بود عفونت کنه....اره خب برای تو که همیشه تو اتاقتی و سرت تو کاره خودته نبایدم مهم باشه. اونی که تا صبح کنارش بیدار بود و ازش مراقبت کرد من بودم. با اینکه شما هفت پادشاه رو خواب میدیدی.
هری با نیش و کنایه گفت و دراکو که پشته فرمون بود بهش با نگاهه بدی خیری شد.
د: الان بهم گفتی بی مسئولیت؟
ه: هرجور دوست داری برداشت کن.
د: هری اگه به قوله تو من سرم تو کار نباشه باید چطوری خرجه زندگیمونو بدم؟ این دنیای ماگلاست و پول حرف اول و اخرو میزنه . نکنه انتظار داری به هوای کتابه جنابه عالی دست رو دست بزارم تا از گشنگی بمیریم؟
ه: اوه معذرت میخام؟ حالا کتاب نوشتنه من بی ارزش شد؟ راحت باش هرچی دلت میخاد بگو
د: تو این بحثو شروع کردی تقصیره من نندازش.
ه: نه جدی ام. به نظر میاد خیلی حرفا داری که میخای بزنی.
د: میخای بشنوی؟ اره میخوای بشنوی؟
ه: میخام بشنوم
دعوا داشت شدت میگرفت و هری و دراکو با طعنه باهم صحبت میکردن.
د: اگه میخای ایراد بگیری به خودت بگیر. الان نزدیک ۶ ماهه حتی یه میک لاوه ساده هم نداریم حالا چرا؟ دراکو خستم ، دراکو فردا باید پیو رو ببرم کلاس ، دراکو پیو صدامونو میشنوه ، دراکو الان وقتش نیست دراکو فلان بیسار...
ه: چی؟ باورم نمیشه اینقدر کوته نظری
د: بیا...حالام شدم کوته نظر..پس چرا میگی حرف بزنم وقتی حرفم برات ارزشی نداره؟
ه: الکی توپو ننداز تو زمینه من میدونی که همیشه به حرفات توجه میکنم ولی تو الان داری به بچه ی خودت حسودی میکنی
د: من به کسی حسودی نمیکنم. من پیو رو بیشتر از جونم دوست دارم ولی دارم میگم تو اینقدر درگیره خودت و پسرتی که یادت رفته دراکویی هم وجود داره پس میبخشید..اما اگر دراکو سرش تو کاره بخاطره اینکه دیگه عشقی حس نمیکنه.
ه: چی؟ تو الان چی گفتی؟
هری به دراکو خیره شد. یعنی داستانه عاشقانه ی اونا تموم شده بود؟ اما این چطور ممکن بود؟
د:باید بنزین بزنم
تو پمپ بنزین پیچید و از ماشین پیاده شد و درو محکم به هم کوبید.
ه: عالیه، واقعا عالیه.
چندبار پلک زد تا اشک از چشماش پایین نریزه

چیزی که هری و دراکوی بیچاره ازش خبر نداشتن حضور شخص ثالثی بود که تو ماشینشونه. زنی به اسم جولیان که نامرئیه و درحال انجام اسپلیه که هری و دراکو رو به جونه هم بنداز و میبینیم که موفق هم بوده.

Darker of darkest Where stories live. Discover now