Part 13 (+18)

345 23 4
                                    

هری درحالی که دراکو وسطه پاش بود و یه رونشو رو شونش گذاشته بود جواب تماس پیو رو داد
ه: سلام قهرمانه من.
پیو: سلام بابا، ببخشید بد موقع زنگ زدم امیدوار خواب نبوده باشی
ه: نه عزیزم خیلیم به موقع زنگ زدی
د: خیلیم بی میقیع زینگ زیدی. ریدی با این بچه تربیت کردنت
دراکو به آرومی گفت و با قیافه کج و کوله ادای هری رو در آورد و اون بدون اینکه واکنشی نشون بده تا پیو متوجه بشه زد تو سر دراکو تا ساکتش کنه.
د:اخ چرا می‌زنی مرتیکه
هری دستشو رو دهن دراکو گذاشت و به دوربین لبخند زد.
پیو: بابا وقت نشد راجب اتفاقی که افتاد صحبت کنیم. باور کن من کاری نکردم.
ه: میدونم عزیزم این برام واضحه
دراکو که دید هری غرقه حرف زدنه به کارش ادامه داد و دیکشو تو دهنش فرو کرد. هری چشماشو لحظه ای بست اما سریع ظاهرو حفظ کرد.
پیو:بابا حتما خیلی ازم عصبی شد اره؟ من شمارو ناامید کردم.
دراکو دستشو رو بالزای هری کشید و دیکشو تا ته حلقش فرو برد. هری با لحنی گرفته گفت
ه:اوه اره
پیو: متاسفم بابا. من تمام تلاشمو میکنم تا اینو جبرانش کنم.
ه: وای نه...منظورم نه بود. نه نه تو ناامیدمون نکردی
پیو: اما خودت الان اینو گفتی.
ه: نه نه. من چیزه. با هوا بودم. هراز گاهی باهوا حرف میزنم. بخاطره فشاره میدونی بزرگ‌ترا فشار روشون زیاده.
دراکو با سرعت برای هری ساک میزد و تو همین ما بین انگشتاشو تو سوراخش فرو کرد.
ه: اخخخخ
پیو: بابا خوبی؟
ه:اره اره...منظورمه اخ به این روزگار اخ به این زندگی بد دوره زمونه ای شده.
پیو ابرویی بالا انداخت و چند لحظه سکوت کرد. دراکو انگشتشو تو سوراخ هری تکون میداد و براش ساک میزد و اون داشت تمام تلاششو میکرد که پسرش متوجه عه این موضوع نشه.
پیو: اوه...اوه...الان متوجه شدم.
دوزاری اسکورپیوس افتاد و بچه ی بیچاره از شرم سرخ شد.
پیو: میگم چیزه. چیز. ام من باید بخابم.
ه: نه عزیزم میتونی باهام...اوووم...حرف بزنی
هری لبشو گاز گرفت تا ناله نکنه و باعث شد پیو بیشتر خجالت زده بشه.
پیو: نه نه. باید مسواک بزنم و خوابگاه خیلی شلوغ میشه. بعدا حرف میزنیم به کارت برس. یعنی به زندگیت . نه به خوابت. اه.
پسر کوچولو هول شده بود و داشت کلمات رو قاتی میکرد
ه: باشه عزیزم فردا قول میدم حرف بزنیم. فعلا شب بخیر
پیو: شب بخیر بابا
پیو قطع کرد و هری گوشیشو به کنار پرت کرد و لباس دراکو رو کشید و به سمته خودش بالا آوردش.
ه: نزدیک بود جلوی پسره ۱۲ سالم ناله کنم. چه مرگت شده توووو

Darker of darkest Where stories live. Discover now