Part 10

179 20 1
                                    

روزه جدید در هاگوارتز شروع شده بود. اسکورپیوس کتاباشو به سینش چسبونده بود و با آی‌پدش از راهرو ها گذر میکرد تا به کلاسش برسه.
و: حالت خوبه پاتر؟ خودکشیت نافرجام بود؟
ویل با نیش و کنایه گفت و همه به اسکورپیوس خندیدن. دین برای خوش نمکی ادامه داد.
د: چیه پاتر؟ میخای بری تو دسشویی گریه کنی؟ اووووم بابا لطفا کمکم کن اوووم اوووم
ادای گریه کردن رو در آورد و با حرفاش پیو کوچولو رو آزار میداد.
اس: راحتش بزارین.
اسکای از طرف دیگه ی راهرو داد زد و همه براش هو کشیدن.
پیو: اسکای لطفا ولشون کن. من باید به کلاس افسون ها برسم.
اس: منم همون کلاسو دارم. بیا باهم بریم.
پیو: نه این برات خوب نمیشه. اذیتت میکنن.
اس: اما من برام مهم نیست.
پیو: همین که گفتم. دنبالم نیا. نمیخام با حرفاشون آزارت بدن.
اس: اما اینطوری چجوری باهم دوست باشیم؟ تو قول دادی تا همیشه باهم میمونیم
اسکورپیوس لحظه ای ایستاد و با درماندگی به اسکای نگاه کرد. نگاهه مظلومه دختر کوچولو قلبشو به درد آورد. جلو رفت و موهاشو پشت گوشش گذاشت.
پیو: شب باهات صحبت میکنم. شاید لازم باشه چند وقتی همو پنهانی ببینیم.
اس: اما ما کاری نکردیم که بخایم خودمونو پنهان کنیم. من باور دارم که تو اون روز تو درمانگاه لباسامو در نیاوردی و این حتما باید کاره یکی از بچه ها باشه تا جلوه ی تورو بد نشون بده.
پیو: حالاهرچی. من دوست ندارم بخاطر من تو آسیب ببینی. تو تنها کسی هستی که بخاطرش این روزای مسخره رو تو هاگوارتز شب میکنم و شبای مسخره ترش رو صبح. من باید ازت محافظت کنم.
اسکورپیوس در حالی که با عجله میرفت به اسکای میگفت. اسکای در‌میان راه ایستاد و پیو با عجله ازش دور شد. کلاس افسون ها شروع شده بود و این تاخیرش حتما باعث میشد بازم از اسلترین امتیاز کم بشه.
پیو: استاد؟ میبخشید دیر کردم.
اسکورپیوس از بین چهارچوب در گفت و خجالت زده سرشو پایین انداخت.
ج: اشکالی نداره عزیزدلم بیا داخل.
اسکورپیوس با شنیدن یک صدای آشنا سرشو بالا آورد و با دقت به استاده جدید نگاه کرد.زنی قد بلند با پوستی تیره. چشمای مشکیه درشت و موهایی به بلندیه قدش. با اینکه مطمئن بود این صدا براش بیش از اندازه آشناست اما چیزی نگفتو یه گوشه نشست.
ج: بسیار خب. داشتم خودم رو معرفی میکردم. اسم من جولیان ریمورت عه. من از آفریقا اومدم و استاد گیاه شناسی و افسون های شما هستم. اگر درمورد روشه ارزیابیم میخاین بدونید باید بگم من به تدریسه عملی و امتحان عملی معتقدم. پس بهتره خوب گوش کنید و یاد بگیرید تا بتونید پاس بشید.
و:اخ جون قراره کلی با دست انداختن عجیب الخلقه عشق کنیم.
ویل آروم دمه گوشه دین گفت و سوسکی خندیدن.
ج: خیلی خب. چیزی که امروز میخام بهتون یاد بدم یه اسپل شبیه سازه. ولی نکته اصلی درمورد این اسپل اینکه باید بدون چوب دستی انجامش بدین.
صدای پچ پچ تو کلاس پیچید. تاحالا هیچکدوم از استادا ازشون نخواسته بودن که بدون چوب دستی کاری انجام بدن. هانا دخترک آروم و ساکتی که بیش از اندازه دانش داشت دستش رو بالا آورد. هرکس هاگوارتز رو در گذشته به یاد بیاره میتونه بفهمه شخصیت هانا و هرماینی چقدر به هم شبیهه. با اینکه هانا دختر لوناست.
ج: بله عزیزم
ها: اما استاد فقط ۱٪ از جادوگرا توانایی انجام اسپل بدون چوب دستی رو دارن.
ج: دقیقا دختره زیبای من دقیقا. من قصد دارم اون ۱٪ رو پیدا کنم. حالا که اینو مطرح کردی یک یار برای خودت انتخاب کن.
هانا به دورو برش نگاه کرد. آنابل که با اخم غلیظی به پیو نگاه میکرد رو پیدا کرد و انتخابش کرد.
ها: میخام با آنابل باشم.
ج: بسیار عالی عزیزم. همگی یه یار انتخاب کنید.
بچه ها خیلی زود باهم تیم تشکیل دادن و طبق معمول اسکورپیوسه بیچاره تنها موند.
ج: کسی انتخابت نکرد؟
جلوی میزه پیو رفت و به آرومی پرسید و اون سرشو به مثبت تکون داد.
ج: بهتره به صدای درونت گوش کنی.
جولیان انگشتشو چندبار به شقیقش زد و به پیو لبخند زد
پیو:پس شما صدای تو سرمین.درسته؟
جولیان با لبخند از اسکورپیوس دور میشد و شونشو بالا انداخت تا اظهار بی اطلاعی کنه.
ج: ویل. با کی تیم شدی؟
جمعیته تو کلاس خندیدن و ویل جواب داد
و: خب معلومه با اون یکی ویل.
به دین اشاره کرد و همه به شوخی مضحکش خندیدن.
ج: تو با اسکورپیوس یار شو. من با دین کار دارم.
قیافه ویل آویزون و توهم رفته شد. وقتی پیو با تعجب به جولیان نگاه کرد اون ابروشو بالا داد و با اشاره بهش فهموند وقته اجرا
کردن نقشست

خب من برگشتم. چند روز فاصله انداختم بین قسمتا تا بیینم مخاطبی جذب میشه یا نه با این اوضاع من فقط باید آپ کنم ولی خوشحال میشم که ووت بدین و حمایت کنید.

Darker of darkest Where stories live. Discover now