Part 49-50

151 9 0
                                    

اسکورپیوس به در کوبید و منتظر ایستاد. در تا نیمه باز شد و جولیان از گوشش به بیرون نگاه کرد
ج: اسکورپیوس ؟ اینجا چیکار میکنی؟ ساعتو دیدی؟
پیو: بزار بیام تو.
ج: چیشده؟
پیو: باید بزاری بیام تو
جولیان درو باز کرد و پیو بهش حمله کرد و به در کوبیدش.
پیو: تو بودی. همه ی این سالا تو بودی.
ج: چی میگی ؟ داری اذیتم میکنی پیو
پیو: تو زنه ولدمورتی. تو اسکایو ازم گرفتی
ج:پیو. اونطور که فکر میکنی نیست بزار توضیح بدم
اسکورپیوس دستشو رو گلو جولیان فشار داد و داشت خفش میکرد که گردنبندش تو صورتش پرتاب شد و زنجیرش دور گردنش پیچیده شد و به عقب میکشوندش
ج: نه، تام...بهش آسیب نزن.
جولیان به گردنبند گفت که پیو رو روی زمین میکشید و داشت پسره رو به روش رو خفه میکرد
ج: نه، خواهش میکنم. بهش رحم کننننن
جولیان التماس کرد و زنجیر از دوره گردن پیو رها شد و دوباره به دوره گردنه جولیان بسته شد. ماده ی سبز رنگه داخلش به هم پیچیده میشد و در طلاتم بود.
پیو: اون، اون گردنبند چیه؟
جولیان درو باز کرد و بیرونو چک کرد تا مطمئن شه کسی فالگوش واینسته و سریع درو بست و رو زمین کنار پیو نشست.
ج: خدایا...گردنت زخم شد.
دستشو رو رده زنجیری که داشت پیو رو خفه میکرد کشید
پیو: اون ولدمورته. اون خودشه. درسته؟
جولیان دهنه پیو رو گرفت تا بلند صحبت نکنه
ج: تو نمیتونی مدام اسمشو به زبون بیاری.
پیو: تمام این سالا وقتی بهت میگفتم مادر داشتی بهم خیانت میکردی . چطور روت میشه بهم بگی چیکار کنم و چیکار نکنم؟
ج:پیو اونطور که فکر میکنی نیست
پیو: پس چطوریه؟ لنتی من کسی که عاشقش بودمو از دست دادم میخای چیو بهم توضیح بدی؟
ج: تام لایقه این عذاب نیست تو اونو نمیشناسی
پیو: اون اسمش تام نیست. ولدمورته. دارک لرد. کسی که جونه خیلیا رو گرفت از جمله مادر بزرگ و پدر بزرگم.
ج: نه پیو اینطور که برات تعریف شده نیست.
پیو: لعنتی هنوزم که هنوزه آثار جنگ رو دیوارای این قلعه قابله رویته.
ج: اون فقط انتقام گرفت. تو نمیدونی اون چقدر آسیب دید.
پیو: اینکه دلیل نمیشه. منم آسیب دیدم اما کسیو نکشتم
ج: تو متوجه نیستی پیو
پیو: پس بگو تا متوجه شممممم
ج:من عاشقشممممم
جولیان در جواب فریاده پیو صداشو بلند کرد و با بغض گفت
ج:تو نمیتونی تصور کنی چی به روزه ما آوردن. تو فقط حرف دیگرانو گوش میدی اما چرا نمیپرسی چرا تام اینکارو کرد؟ تو حتی اجازه نمیدی شخصیتشو بشناسی و مثل بقیه قضاوتش میکنی.اما من تموم این سالا کنارش بودمو دیدم چه قلبه شکسته و آسیب دیده ای داره
جولیان با گریه میگفت و باعث شد پیو ساکت بشه. یه جورایی میتونست حاله یه عاشقو درک کنه.
پیو: فقط بهم یه چیزو بگو...اون روزایی که بهت پناه میاوردم و تو با مهربونی بهم میگفتی که مثله بچت دوستم داری دروغ بود؟ نقش بازی میکردی؟
جولیان سرشو به منفی تکون داد و شونه های پیو رو گرفت و با چشمای اشک آلودش بهش خیره شد
ج: قسم میخورم به عشقی که تو سینم محفوظه. من قلبا دوست دارم پیو. تو مثله بچه ی منی.
جدیت جولیان حرفش رو باورپذیرتر میکرد پس پیو باورش کرد
پیو: اما باید توضیح بدی. چون زندگی تنها کسی که برام مونده و عاشقشم بخاطر تو در خطره
ج: هرچیز که بخای رو برات توضیح میدم اما باید باورم کنی
پیو: گوشم با توعه
پیو رو صندلی رو به روی جولیان نشست و اون شروع کرد
ج: موضوع برمیگرده به ۴۶ سال پیش. وقتی که من و تام ۲۰ سال داشتیم. یعنی سال ۱۹۸۰
پیو: یعنی ۱۰سال قبل از تولده والدینم
ج: دقیقا و ۱۰ قبل از تمام بدبختیامون
پیو:صبر کن بیینم ودف؟ یعنی تو ۶۶ سالته؟ بهت نمیخوره . خوب موندی
ج: عشقی که درونم دارم منو جوون نگه میداره پیو. عشقم به تام تنها دلیله زنده موندنمه
پیو پوزخند میزنه و چشماشو تو کاسه میچرخونه
پیو: عشق، عشق ،عشق. کدوم عشق؟
ج: بزار حرفم تموم شه.
پیو دستشو به نشانه ی تسلیم شدنی تمسخر امیز بالا میاره و جولیان ادامه میده.
ج:همه چیز از یه نامه ی مسخره شروع شد

Darker of darkest Where stories live. Discover now