Darker of darkest

Part38

اسکای دنبال پیو دوید و خلاصه بهش رسید و اباشو کشید.
اس: نفسم گرفت . صبر کن پیو
پیو: من داشتم میکشتمشون. اسکای من داشتم میکشتمشون.
اس: تو فقط عصبی شدی. هیچی نیست نترس اونا خوبن.
پیو: من داشتم دوتا ادمو میکشتمم..من به پرفسور مک گوناگل آسیب زدم. این جای ترس داره اسکای . این اصلا خوب نیست
اسکورپیوس میلرزید و فریاد میزد .
پیو: من باید برم.من باید ازینجا گورمو گم کنم.
اس: پیو تو فقط ترسیدی بیا اینجا. بیا بغلت کنم. تو همیشه تو بغلم آروم میشی.
پیو مثله یه بچه کوچولو به آغوش اسکای پناه آورد و خم شد و بغلش کرد.
اس: هیششش.چیزی نیست عزیزم. من کنارتم. همه چیز تحت کنترله.
اسکای به آرومی دمه گوشه پیو میگفت و موهای سفیدشو نوازش میکرد.
پیو: من باید ازینجا برم. نمیتونم این جوو تحمل کنم.
اس:اما میخای کجا بری؟ خلاصه باید با عواقب کارمون مواجه بشیم.
پیو: نمیدونم. فقط میخام برم.
اس: باشه. اما منم باهات میام.
پیو: این برات دردسر ساز میشه.
اس: برام مهم نیست. هرجا بری باهات میام.
پیو از بغل اسکای بیرون اومد و موهاشو نوازش کرد.
پیو: داری بخاطره من ایندتو به خطر میندازی؟
اس: من بخاطره تو حتی جونمم به خطر میندازم. هاگوارتز که چیزی نیست.
پیو اسکایو بغل کرد و ادامه داد.
پیو: خیلی دوست دارم اسکای. تو زیادی خوبی
اسکای ذوق زده خواست جوابه پیو رو بده و بگه که دوسش داره اما پیو ادامه داد و گفت
پیو: تو دوست خوبی هستی اس. اگه نداشتمت باید چیکار میکردم؟
لبخند اسکای خشکید و فقط دستشو رو کمر پیو گذاشت و متقابلا بغلش کرد.
اس: میگم. میتونیم بریم خونه ی ما. مامانم که معلوم نیست کجاست. بابامم که اینجاست. میتونیم چند روز اونجا بمونیم.
پیو: اما خونه ی شما؟ فکر نمیکنم ایده ی خوبی باشه.
اس: هیچکس فکرشم نمیکنه بریم اونجا. من نگرانیم راجبه انابله. اون چون از وجودمه خیلی راحت میتونه پیدام کنه.
پیو: وات؟ این یعنی چی؟
اس: هوف . یه مسئله ی پیچیده راجبه دوقلو هاست.
پیو: عام...او..کی
اس: ولش کن. دستمو بگیر و مارو ببر خونه‌ی ما.
پیو: اما تو مطمئنی؟
اس: پیو عجله کن اینقدر حرف نزن.
اسکورپیوس دسته اسکای رو گرفت و در کسری از ثانیه غیب شدن و تو خونه ی هرماینی و رون ظاهر شدن. پاهاشون به هم پیچیده شد و اسکای زمین افتاد و اسکورپیوس روش. چند لحظه به هم خیره شدنو بعد جفتشون خندیدن

میبینم که خواننده ها بیشتر شدن امیدوارم لذت ببرین نظرتونو حتما بهم بگین