فضا دود آلود بود و تاریکی مطلق دیده میشد. تنها نور ماه بود که نمارو روشن میکرد.هری تو جنگل قدم میزد و به دورو برش نگاه میکرد.
ه: دراکو؟ برفی؟ هر؟ رون؟
تمام عزیزانش رو صدا میکرد و توی مه جلو میرفت. صدای جیغی شنید و از ترس پا به فرار گذاشت.هرچقدر سریعتر میدوید صدای جیغ بلند تر میشد تا که با دیدن صحنه ی رو به روش سره جاش میخکوب شد.
ه:ه..هر...هرمایییینییییی
فریاد زد و به جلو دوید. مردی درحاله چاقو زدن به هرماینیه ۱۷ ساله ی جوان بود و اون روی زمین افتاده بود و تو خونِ خودش جون میداد.
ه: هرررر...تو کی هستییی؟ تو با دوستم چیکار کردیییییی
مردی که چاقو به دست بود جلو اومد و هریو بیشتر شوکه کرد. اون خودش بود. هریه ۱۷ ساله چاقو به دست بود و به هری ۳۲ ساله نیشخند میزد.
ه: تو...تو منی.
هری ۱۷ ساله خنده ای کرد و جواب داد
-من توام. تو منی. بابتش گریه نکن. اون لایقشه. اون بچتو کشت.
ه:چی؟ اسکورپیوس من؟؟
-اسم دختره تو اسکایه. متولد ۷ نوامبر ۲۰۰۸ . روی صورتش روی چشم راستش یه زخم عمیق داشت. چه شباهت جالبی. چشم راست اسکورپیوس کوره و چشم راست اسکای زخمی...برگرد هری . به گذشته برگرد و انتقام دخترتو بگیر.
ه: اما اسکای دختره هرماینیه. اسم پسره من اسکورپیوسه
هری ۱۷ ساله جلو اومد و تو چشمای هری ۳۲ ساله خیره شد.
-از هرماینی بپرس. اون بهت جواب میده.
صدای فریاد اسکورپیوس بلند شد
پیو: باااااباااااا
ه: پیو؟ پیووود:هری؟ عزیزم؟
هری با شتاب از جاش پریدو پسرش رو صدا کرد .
ه:پیوووو
تنش عرق کرده بود و میلرزید. دراکو گرفتش و سعی کرد آرومش کنه
د: عزیزم؟ خواب دیدی. تموم شد. من پیشتم
ه: درا..پیو..پیو کجاست؟ اون حالش خوبه؟
د: باید تو هاگوارتز خواب باشه
ه: منو ببر اونجا. بچم اونجاست. من باید برم اونجا
هری سراسیمه از تخت پایین اومد و دنباله لباساش میگشت.
د: هری ساعت ۴ صبه. اون بچه الان خوابه
ه: نه..باید بریم.پیو تنهاست
د: هری چت شده فقط خواب دیدی
دراکو شونه های هریو گرفت و تکونش داد
ه: هر..هرماینی. اون، اون کجاست؟
د: چه مرگت شده؟ میگم فقط کابوس دیدی.
ه: من باید باهاش حرف بزنم. اخخخخ
زخم سرش شروع به تیرکشیدن کرد و صدای پیو و ناله های آخره هرماینی تو سرش اکو میشد.
ه: نه اخخخ...کمکم کن.
هری با ناله گفتو دراکو از پشت بغلش کرد.
د: هیششش...آروم باش عزیزم آروم باش
ه: کمکککک...این درد دارهههه
د: استوپفای
(اسپل مختص به بیهوش کردن )
دراکو زمزمه کرد و هری تو دستش بیهوش شد
د: یعنی چه خوابی دیده که اینقدر بهم ریخته. ؟
زیر پای هری رو گرفت و از رو زمین بلندش کردو روی تخت درازش کرد.
د:هریه بیچاره. یک هفتست کابوس میبینی .چی به سرت اومده. این مسائل اخیر داره تورو از بین میبره .
صورتشو نوازش کرد و رو زخمشو بوسید. کنارش دراز کشید و
پتو رو روش کشید و به خواب فرو رفت.هممون خوب میدونیم وقتی زخم سر هری درد میگیره اتفاقای خوبی نمیوفته
YOU ARE READING
Darker of darkest
Fanfictionشاید بتونیم اتفاقات رو به تعویق بندازیم اما نمیتونم تغییرشون بدیم چون اتفاقی که باید بیوفته میوفته و ما فقط میتونیم از شدتش کم کنیم، مگر از مبدا تغییرش بدیم. فصل دوم darkest. در ادامه ی بازی با زمان اتفاقاتی در هاگوارتز رخ میده که سرنوشت همه رو به...