Part 6

221 22 7
                                    

(درمانگاه هاگوارتز )
اسکای دستشو تو دسته اسکورپیوس حلقه کرده بود و سرشو روتخت گذاشته بود و خوابیده بود. پسره مو بلوند به آرومی چشماشو باز کرد و اسکای رو دید که به خوابی عمیق فرو رفته.
پیو: دهنم. میتونم حرف بزنم
با دسته دیگش به لباش دست کشید و فهمید اثره اسپل از روش برداشته شده.
پیو: اسکای؟
به آرومی صداش کرد اما دختر‌کوچولو اینقدر خسته بود که فقط سرشو کمی رو تخت تکون داد. اسکورپیوس از تخت پایین اومد و اسکای رو در آغوش گرفتو بلندش کرد. اون کوچولو تو خواب دستشو دور اسکورپیوس حلقه کرد و بغلش کرد.
پیو: اسکای باید بری به خوابگاهت.
اس: هوووم..خوابم میاد.
پیو: میبرمت به خوابگاهت. نباید اینجا بخوابی هوا سرده.
اس: نه.میخام پیشه تو باشم.
پیو: باشه. بیا اینجا پیش خودم بخواب.
اسکای رو روی تخت گذاشت و خودش کنارش دراز کشید.
اس: خوشحالم که صداتو میشنوم.
سرشو رو سینه ی اسکورپیوس گذاشت و دوباره به خوابی عمیق فرو رفت.
پیو: متاسفم که بخاطرم بیدار موندی. شب بخیر
پتو رو روی اسکای کشید و سرشو بوسید و خودشم به خواب فرو رفت.
شبه پر ستاره ای بود اما تاریکی بیشتر به چشم میومد . دانشمندا معتقدند ما از تاریکی نمیترسم بلکه از این‌میترسیم که در تاریکی تنها نباشیم. چقدر بده که هاگوارتز پر از ادم هاییه که از همون اول تا به امروز با افرادی که به پاتر و مالفوی مربوط بودن خوب تا نمیکرده.
ج: پسره بیچاره.
جولیان در تاریکی ظاهر شد و با ناخونای بلندش موهای بلوند و شلخته ی اسکورپیوس رو کنار زد.
ج: تو همونی هستی که میخام. اما این مزاحمه.
به اسکای خیره شد و به فکر فرو رفت
ج:ولی صبر کن...شایدم نه. اوه اسکایه عزیزم. کاش بدونی مادرت اسمت رو از چه موجودی انتخاب کرده.
به عقب رفت و گردنبندشو به دست گرفت.
ج: اما حالا وقته بازی کردنه.
ماده ی سبز رنگه گردنبند به پیچش افتاد. جولیان لبخند زد و چوب دستیش رو بالا آورد. حاله ای سبز رنگ دور اسکای و اسکورپیوس بسته شد .
ج:همینه. بازی تازه شروع شد
گفت و با خنده ای شیطانی از صحنه خارج شد.

صبح شده بود. آنابل و پرفسور مک گوناگل به سمته درمانگاه میومدن تا آنابل از اسکورپیوس معذرت خواهی کنه.
پ.م: بهتره اینکارو انجام بدی میس گرینجر ویزلی وگرنه مجبور میشم بازم از گروهت امتیاز کم کنم
آنا: من اینکارو میکنم اما هنوز هم سره حرفم هستم. باید خواهرمو به گریفیندور برگردونی.
پ.م: من قدرته اینکارو ندارم. در ضمن پرفسور اسنیپ معتقده که کلاه درست انتخاب کرده و اون مدیره مدرسست من نمیتونم بر خلافه حرف اون عمل کنم. اوه خدای من.
پرفسور مک گوناگل دستش رو روی چشمای آنابل گذاشت اما اون خودشو رها کردو به صحنه ی مبتذله رو به روش خیره شد.
آنا: اسکای؟؟...با خواهرم چیکار کردی پسره ی منحرفه عوضی
با فریاده آنابل اسکورپیوس و اسکای از خواب پریدن. لباسی به تن نداشتن و جفتشون شوکه و خجالت زده سعی کردن بدنشونو بپوشونن
اس: اما..چطوری اینطوری شد؟
پیو: نمیدونم...قسم میخورم من کاری نکردم.
اسکورپیوس جلوی چشماشو گرفت تا به اسکای نگاه نکنه و از تخت بقلی ملافه برداشت و زیرش پنهان شد.
پ.م: مستر پاتر؟ میس ویزلی؟ جفتتون برین دفتره مدیر. بابت کاره مسخره ای که کردین از گروهتون ۱۰۰ امتیاز کم میکنم.
اس: اما من کاری نکردم.
پیو: منم همینطور .
آنا: بفرمایید. تحویل بگیرید پرفسور. عجیب الخلقه بود حالا یه منحرفم هست. بعد میگین چرا اینقدر حرص میخورم.
پ.م: شما ساکت. مگه کلاس نداری؟ چرا اینجایی؟
آنا: اما اون خواهرمه.
پ.م: جفتشون مادر پدر دارن. برو سره کلاست.
پرفسور مک گوناگل آنابل رو دک کرد و رو به اسکورپیوس و اسکای با عصبانیت گفت:
پ.م: کاره احمقانه ای کردید. مگه چند سالتونه؟ باید خانواده هاتون بیان مدرسه.
پیو: اما خواهش میکنم به خاله هرماینی و رون نگید. اینا تقصیره من بود بخدا اسکای تقصیری نداشت. به عمو رون نگید.
پ.م: اون تو این مدرسه کار میکنه مستر پاتر. فکر نمیکنم از دیدش دور بمونه.
اس: اینا تقصیره منه. لطفا خانواده هامونو خبر نکنید.
هردو کوچولو برای محافظت از هم تقصیر رو گردن میگرفتن با اینکه هیچکدوم مقصر نبودن.متاسفانه پرفسور حرفشون رو قبول نکرد و جفتشون رو به دفتر اسنیپ برد.
ج:وای خداجون خیلی خندیدم.
جولیان از گوشه ی اتاق ظاهر شد و خنده ی شیطانی ای سر داد.
ج: این تازه اولشه.


درمورد شخصیت جولیان انتهای فصل اول توضیح داده بودم اما هنوز کارکترش رو به صورت واضح معرفی نکردم.
از بین این همه آدم از اسکای و اسکورپیوس بازی شروع شد

Darker of darkest Where stories live. Discover now