Part 16

166 15 0
                                    

اوضاع تو هاگوارتز برای اسکورپیوس بهتر شده بود.اون با بچه ها ارتباط برقرار میکرد و دیگه میتونست باهاشون حرف بزنه. خیلی از دخترا بخاطر اینکه تونسته بود بدون چوب دستی یه اسپلو انجام بده حاضر بودن باهاش دوست بشن اما اونا خودشو نمیخاستن. فقط شهرتشو دوست داشتن. پسره دراکو مالفوی و هری پاتر که مثل والدینش تونسته حماسه بیافرینه. هیچکس به دله مهربونه پیو کوچولو نگاه نمیکرد. بگذریم. نیمه شب شده بود.پیو چند روزی بود بخاطر شهرتی که پیدا کرده بود نتونسته بود با اسکای صحبت کنه دورشو کلی آدم گرفته بود و از طرفی از جانبه پرفسور ها رفت و امدش با اسکای بررسی میشد. تو همین فکر بود که ایپدشو در آورد و بهش پیام داد.
(متن پیام ها)
پیو: هی...بیداری؟
اس: بیدارم..خب که چی؟
پیو: دلم برات تنگ شده.
اس: وقتی دورت شلوغ بود دلت تنگ نشد الان که نصفه شبه دلتنگم شدی؟
پیو: متاسفم اسکای باور کن منم به این حجم از توجه عادت ندارم. اما اینا دست من نیست که اونا میان سمتم.
اس: اوهوم. خوبه، مشهور شدی. منم همون اسکای معمولیه سابقم. البته اگه برات مهمه
پیو: تو هیچم معمولی نیستی. خیلیم خارق العاده ای.
اس: خیلی خب مزه نریز. فعلا باهات قهرم
پیو: نهههه
استیکر ناراحت ارسال میکنه. اسکای در‌جوابش خنده میفرسته.
اس: مسخره ی لوس.
پیو: اگه از دلت در بیارم چی؟
اس: چطوری؟
پیو: گربمو برات میفرستم. یه سوپرایز برات دارم.
اس: اوه باشه. منتظرم.

پیو سریع چوب دستیشو بالا آورد و یه اسپل انجام داد و چنتا قورباغه ی شکلاتی که گل دستشونه رو ظاهر کرد. گذاشتشون تو یه جعبه و اسپله دیگه ای رو به سمتش فرستاد.
پیو: امیدوارم خوشحال بشه و منو ببخشه. بیا خپل اینو ببر خوابگاه دخترا و به اسکای تحویلش بده.
جعبه رو تو یه پلاستیک گذاشت و خپل ، گربه ی تمام مشکیش اونو به دندون گرفت و به سمت خوابگاه دخترا رفت. چند دقیقه بعد اسکای پیام داد.
(متن پیام)
اس: همیشه میدونی چطوری خوشحالم کنی.
پیو: دوسش داشتی؟
اس: خیلی. از کجا میدونستی دلم شکلات قورباغه ای می‌خواد؟ اونم از اون نوعش که با آواز بهم بگه اسکورپیوس متاسفه؟
پیو: ای بابا چیکار کنم دیگه. متاسفانه از نبوغ و دانشیه که دارم دسته خودم نیست.
اس: ایش..درست مثل عمو دراکویی، خودشیفته
پیو: حالا منو بخشیدی؟ دیگه باهام قهر نیستی؟
اس: حالا بهش فکر میکنم. الان باید بخوابم شب بخیر
پیو: خوب بخوابی شب خوش.
پیو نفسی از راحتی کشید و رو تخت لم داد. انگار کل دنیا یه طرف همینکه اسکای اونو بخشیده بود یه طرف. شاید حضور اسکای تو زندگی پیو همونقدر واجب بود که اکسیژن برای انسان نیازه.

اوضاع چطوره؟

Darker of darkest Where stories live. Discover now