Part 28

171 16 2
                                    

هری تو اتاق رو صندلی نشسته بود و دراکو تو پذیرایی راه میرفت و سیگار میکشید.
د: اگه اون دنبال بچمون باشه چی؟
ه: نمیدونم دراکو
د:فاک..من مطمئنم پیو در خطره ما الان باید هاگوارتز باشیم. شایدم نه باید با تمامه توانمون ازش دور شیم. خدایا ما باید چیکار کنیم.
ه: دراکو لطفا بشین.
د: نمیتونم. لعنتی نمیتونم. برام واقعا سواله که تو چطور اینقدر راحت رو صندلی لم دادی و هیچی به هیجات نیست
ه:بسه دیگه خستم کردی.
هری بلند شد و سیگاره دراکو رو از دستش کشید و با حرص خاموشش کرد.
ه: اون بچه ی منم هست. اگه به این رفتارت ادامه بدی نمیتونم تمرکز کنم و یه فکری به حالو روزمون بکنم.
د: حداقل من واکنش نشون میدم. تو مثه بیخیالا نگاه میکنی
ه: با من درست صحبت کن مالفوی. من رون و هرماینی نیستم. من در مقابل توهینات ساکت نمیمونم.
د:بی جا نمیگم. تو باره این مشکلو رو دوشه من گذاشتی با اینکه من مخالفه بچه دار شدن بودم.اما حالا خودت عقب کشیدی
ه: من عقب نکشیدم عوضی من فقط دارم ارامشمو حفظ میکنم برعکسه تو که فقط جوو متشنج میکنی
د: من دارم سعی میکنم مشکل بچمو حل کنم و مثل تو دست به خایه واینستادم. مثل تو ترسو نیستم
ه: من ترسوام؟ اینو کسی میگه که پشت قدرته بابای عس هولش قایم میشه؟
د: دهنتو ببند.
ه:دروغ میگم؟ چیه لاوود میخای منم گندزاده خطاب کنی؟ اره؟ مثل اون بابای عوضیت
د:خفه شو خفه شو خفه شوووو
دراکو به هری یه سیلی زد و اون رو زمین افتاد.
ه:تو منو زدی؟
دراکو به خودش اومد. چند قدم عقب رفت و دستشو تو موهاش فرو کرد.
د: هری...متاسفم من نمیخاستم بزنمت
ه: اما تو منو زدی
د: نه نه...خدا لعنتم کنه...بزار کمکت کنم.
دراکو رو زانوهاش خم شد اما هری ازش دور شد و در حالی که دستشو رو گونش گذاشته بود بهش خیره مونده بود.
ه: دیگه نمیشناسمت دراکو.
د: بزار توضیح بدم. فاک..نمیخاستم بهت سیلی بزنم اما تو عصبیم کردی.
ه: ازم دور شو.
هری با فاصله از دراکو بلند شد و به گوشه ی دیگه ی پذیرایی رفت.
د: هری...عزیزم خواهش میکنم بزار توضیح بدم.
دراکو داشت التماس میکرد که زنگ خونه به صدا در اومد. هری از فرصت استفاده کرد و برای اینکه با دراکو صحبتی نکنه پیش قدم شد تا درو باز کنه.
ه: بله؟
درو باز کرد که جولیان و اسکورپیوسو پشت در دید
ه: پیو؟
پیو: سلام بابا..میتونیم بیایم داخل؟
ه: اما تو اینجا چیکار میکنی؟ این خانم کیه؟
ج: جولیان ریمورت هستم. استاد افسون و گیاه شناسی هاگوارتز از آشناییتون خوشبختم مستر پاتر
جولیان دستشو جلوی هری دراز کرد و اون با تردید باهاش دست داد.
پیو: حالا میتونم بیام تو؟
ه: البته عزیزم
هری کنار رفت و پیو و جولیان وارد خونه شدن. دراکو با دیدن پیو ذوق زده جلو رفت و رو زانوهاش نشست و بغلش کرد.
د: پسرم.خوشحالم میبینمت.
پیو: عام..بابا...منم خوشحالم اما خیلی سفت بغلم کردی دردم میاد.
د: متاسفم عزیزم متاسفم. اینجا چیکار میکنی؟
پیو: اومدم باهاتون صحبت کنم.
د:چیشده ؟ اتفاقی برات افتاده؟ سالمی؟
دراکو دستو پای پیو رو چک کرد
پیو: بابا سالمم بخدا. فقط میخام راجب شرایطم باهاتون حرف بزنم.
د:باشه عزیزم. باشه.معذرت میخوام. بیا بشین .چیزی میخوری برات بیارم؟
پیو: نه فقط میخام باهات حرف بزنم
د: باشه عزیزم من اینجام تا حرفاتو بشنوم. شما چیزی میل ندارید؟
رو به جولیان گفت و اون سرشو به منفی تکون داد .دراکو همه رو دعوت کرد تا روی صندلی بشینن و هرکی یه صندلی رو انتخاب کردو نشست.

Darker of darkest Where stories live. Discover now