Part 33

147 11 2
                                    

پیو دوید و خودشو به خوابگاه دخترا رسوند به در اتاقه اسکای کوبید و اون درو باز کرد. موهاش ژولیده بود و معلوم بود از خواب بیدار شده. چشمشو مالیدو با دیدن پیو تعجب کرد
اس: پیو؟ اینجا چیکار میکنی؟ ساعتو دیدی؟
پیو: نتونستم تا صبح دووم بیارم. دلم برات یه ذره شده بود.
اسکایو بغل کرد و تو هوا چرخوند.
اس: پیوووو چیکار میکنی میوفتم.
اسکای با خنده گفت و به شوخی زد تو سره اسکورپیوس
پیو: چشماتو ببند.
اس: باز میخای چیکار کنی؟
پیو: چشماتو ببند دیگه.
اسکای چشماشو بست و پیو کادویی که برای کریسمس براش گرفته بودو گردنش انداخت.
پیو: حالا باز کن.
اسکای چشماشو باز کرد و به گردن بند فیروزه ای که تو گردنش بود نگاه کرد.
اس: این چقدر قشنگه.
پیو: فیروزه گرفتم به قشنگیه چشمات.
اس: واقعا ممنونم پیو. این خیلی قشنگه.
پیو: میشه بیام تو؟
اس: اما ، ممکنه کسی ببینتمون . بعد از سو تفاهمی که پیش اومد فکر نمیکنم کاره درستی باشه.
پیو: بزار بیام تو لطفا. میخام راجب یه چیز مهم بهت بگم. قول میدم قبل از طلوع آفتاب برم.
اسکای به دورو برش نگاه کرد و اسکورپیوسو داخل اتاق کشید.
اس: اما باید سریع بریا گفته باشم.
پیو: باشه. چند ساعت پیش رفتم خونه. با بابام صحبت کردم. راضیش کردم ک تو هاگوارتز بمونم.
اس: چه عالی. چطور تونستی راضیش کنی؟ عمو هری وقتی یه تصمیمی بگیره عمرا ازش برگرده
پیو: تک فرزند بودن یه مزیت هاییم داره.
اسکای با ناراحتی رو تختش نشست و پیو دنبالش رفت.
پیو: چیشد؟ حرفه بدی زدم؟ چرا ناراحت شدی؟
اس: نه. فقط یه لحظه به شرایط خودم و خواهرم فکر کردم. والدین تو خیلی بهت اهمیت میدن و به قدرت هات باور دارن. اما منو آنابل همیشه با هم مقایسه میشیم. آنابل از من قوی تره و مادر پدرم اینو با رفتارشون بهم اثبات کردن.
پیو: این چه حرفیه؟ تو یه موجوده فوق العاده ای . اصلا دوست ندارم راجب خودت اینطوری میگی
اس: این فقط حقیقته. مادرم همیشه بهم میگه اگه دوست داشتی جادوگری رو ادامه بده با اینکه اصرار داره آنابل حتما خوب درس بخونه تا توی وزارتخانه بتونه کار کنه. بابامم به وضوح بهم میگه لازم نیست خودمو درگیره مسائل بزرگ بکنم ولی وقتی آنابل راجبش حرف میزنه حمایتش میکنن. اونا فکر میکنن من خیلی نازک نارنجیم.
پیو:من برام مهم نیست بقیه چه فکری میکنن. از دید من تو زیبا ترین ، باهوش ترین، قدرتمند ترین و خارق العاده ترین دختره رو زمینی. دیگه مثله تو به این جهان پا نمیزاره.
اسکای لبخند زد و لپاش از خجالت قرمز شد.
پیو: اینو داشته باش . جمینیو
اسپلی زمزمه کرد و یک گل وسط دستش پدید اومد.
اس: واووو. تو دیگه بدون چوب دستی جادو میکنی؟
پیو: بعله. من خیلی خاصم چی فکر کردی
پیو به تمسخر گفت و پز داد. اسکای بهش خندید و سرشو رو پاهاش گذاشت و بهش لبخند زد.
اس: هاگوارتز باتو قابله تحمل میشه.
پیو از تعریفش لبخند زد و گلو روی گوشش گذاشت.

Darker of darkest Where stories live. Discover now