"نگران نباش، دستت رو بده به من، همه چیز درست میشه"
اینا حرف هایی بودند که تو هیچوقت نشنیدی هان جیسونگِ عزیزم!
اما نگران نباش و دستت رو بده به من.
میدونم در برابرت ظلم کردم.
میدونم وقتی بهت ظلم میشد من فقط وایستادم و تماشا کردم.
اما من بهتر از همه دیدمت و شنیدمت، دیدم وقتی از دست نگاه های عجیب مردم داخل هودیت قایم میشدی.
خودم کنارت بودم وقتی که پدرت سرت داد میزد و قلبت انگار میخواست قفسه سینت رو بشکافه و بیرون بیاد!
من خودم دیدمت، دیدم پسر ضعیفی رو که تا اخر، کنارِ دیوار منتظر دستی موند تا به سمتش دراز بشه.
هان جیسونگِ معصوم من، من خودم تمام معذرت خواهیهات رو شمردم و در جواب تک تکشون گفتم " تقصیر تو نیست، نگو که متاسفی"
میدونم که الان داری گوش میدی، باید بهت بگم که منم مثل تو طعم تاریکی رو چشیدم، طعم خونهای رو که بوی مرگ میداد.
من بهتر از همه میدونم اینکه هر روز ارزو کنی فردا روز بهتری باشه چقدر میتونه دردناک باشه.
میدونم که هیچکس این کار رو نمیکرد، اما من لبخند قشنگت رو میپرستیدم، اما تو هیچوقت نمیخندیدی جیسونگِ عزیزم.
میدونم که هیچوقت هیچکس این رو بهت نگفته، اما چشم های درخشان تو برای مردن زیادی زیبان هان جیسونگ!
پس حالا آروم بخواب پسری که وقتی میترسید هیچ خاطره خوبی برای به یاد اوردن نداشت.
حالا دیگه هیچکس قرار نیست بتونه سر تو داد بکشه و تو از ترس بلرزی!
حالا دیگه قرار نیست با چشم های اشکی بخوابی، قرار نیست هر بار که اطرافیانت تنهات میذارن مجبور باشی دنبال تکه های شکستهی قلبت بگردی.
حالا تو میتونی داخل بغل من راحت بخوابی و من به اندازه تمام کسایی که میتونستن نوازشت بکنند اما نکردن نوازشت میکنم تا خوابت ببره.
از حالا به بعد...
بین بازو های من آروم بگیر تا زخم های عمیقی که روی قلبت خونریزی میکنند التیام پیدا کنند.
ممنون که تا الان تحمل کردی و دم نزدی، دوستدار همیشگی تو، هان جیسونگ."نامه ای از هان جیسونگ به....خودش؟"
YOU ARE READING
YourSoul| Hyunin
Fantasy"داستانی دربارهی شیطانی که عاشق روح یک پسر بچه شده" هوانگ هیونجین، پسری که تنها فرزندِ شیطانه؛ وقتی از جهنم وارد زمین میشه..عاشق روح پسر بچه ای به اسم یانگ جونگین میشه، ولی هرگز خودش رو نشون نمیده و پنهانی معشوقش رو تماشا میکنه! یانگ جونگین، پسری...