•_سوال ها....

65 27 10
                                    

خیلی زود...
دستی به سمتش اومد و زیر بغلش رو گرفت
اون فریاد زد و دستش رو بلند کرد تا اون شخص رو بزنه چون خیال کرد که اون،گابلین بود که هنوز نمرده بود...

ولی در عوض...
مچ دستش،گرفته شد و با چشمای درشتش،با یک جفت چشم قهوه ای،که شعله های آتش توشون معلوم بود..رو به رو شد.

شاهزاده،ناله ای از درد کرد.مثل این که اون هم آسیب دیده بود.فرصتی برای روی پا وایستادن به کیونگسو نداد و اونو در آغوشش بلند کرد..
دوباره چرخید و با شعله های آتش،رو در رو شد

کیونگسو...صورت پوشیده از خاک و دودش رو،محکم به گردن جونگین فشار داد و مخفیش کرد...وقتی که شاهزاده،تصمیم گرفت تا از بین شعله ها بدوعه تا جفتشون رو از اون خونه،بیرون ببره...

به محض اینکه از خونه اومدن بیرون یکی از نگهبانا جلوشون ظاهر شد...

"سرورممممم....!!"

جونگین و کیونگسو...هنوز بخاطر دود،سرفه میکردن.. جونگین به سمت خونه چرخید و به باقی چوبایی که سقوط کردن و آتش شعله ور تر کردن نگاه کرد.

"سرورمم...شما خوبید...؟"

در حال حاضر....شاهزاده نمیتونست جوابی بده چون سعی داشت که اول بتونه نفس بکشه به کیونگسو که توی بغلش بود نگاه کرد و متوجه اون بریدگی،که روی استخوون گونش تا زیر فک قرمزش ادامه داشت... شد.

"جونگین:تو...تو خوبی...؟
سعی کن آروم نفس بکشی..."

جونگین نفس آرومی کشید و پری رو پایین گزاشت تا روی پاهاش بایسته اما هنوز،هر دوشون سرفه میکردن و سعی میکردن هوای تازه رو،وارد ریه هاشون بکنن..

زانوهای کیونگسو به محض وایستادن ضعیف شد اون خم شد و باعث شد تا بار دیگه،جونگین نگهش داره.

فکر پری...درگیر صحنه ی رو به روش بود،شعله های آتش...تمام اون خونه رو بلعیده بودن...همه جا...پر از خاک بود و این یک آشفتگی بود...
آشفتگی که نتیجش...خاک و خونی بود که به راه افتاده بود..به هر جایی که نگاه میکرد...
بدن های مردمی که دیگه زنده نبودن رو میدید.

نه...اونا متعلق به نگهبانای شاهزاده...یا حتی بدنای تیکه تیکه شده ی اون گابلین های کوچیک نبودن...اونا...متعلق به مردها...،زن ها...و بچه های بی گناهی بودن که تیکه تیکه شده بودن و به قتل رسیده بودن.که احتمالا از ساکنین اونجا بودن...

چشمای کیونگسو،با شوک از اشک پر شد وقتی که داشت به اونا نگاه میکرد..متوجه شد که انگشتاش،به اون خون آلوده شده...
اونا...غرق خون بودن...

خونی که..،توی خشکی ریخته میشد...کثیف تر...قدرتمندتر...و خیلی متفاوت تر از زیر دریا بود و این وحشتناک بود.

"جونگین:دنبال زنده ها بگردین
و بقیه رو دفن کنید و اونا رو بسوزو....

کیونگسو حرفش قطع کرد و گفت: نهههه...!!
به محض تموم شدن سرفه هاش،خودش رو از حصار دستای جونگین آزاد کرد و گفت:

The Enemie 's blood (kaisoo_translation) Where stories live. Discover now