•_بازگشت

19 8 17
                                    

جونگین ناگهان نیم خیز شد آبی که توی دهنش بود رو به بیرون تف کرد و با شوک نفس نفس زد.
اون احساس خفگی می کرد.

با حس کردن دردی که تو شکمش پیچید قیافه اش تو هم رفت و شروع کرد به استفراغ کردن روی زمین اون همچنان سرفه میکرد و نمی تونست درست نفس بکشه اونقدر استفراغ کرد که دیگه انرژی براش باقی نموند.

وقتیکه معده اش آروم شد،بالاخره تونست خودش عقب بکشه و به سنگ تکیه بده.

سعی کرد دوباره نفس بکشه و هوا رو وارد ریه هاش کنه.
لباساش کاملا خیس شده بود و قطره های آب از تار موهاش چکه میکرد.

سرش به سمت دریا چرخوند.

موقعیت ماه تو اون آسمون تاریک بهش فهموند که خورشید به زودی طلوع می کنه.

بزاقش بلعید و به اطرافش نگاه کرد.

اون فهمید که توی یک غار گیر افتاده یکی از کفشاش گم شده و شمشیر شکسته شده اش در فاصله نه چندان دوری ازش قرار داره.

جونگین در حالیکه شکمش گرفته بود سعی کرد با استفاده از اون دیوار خودش بلند کنه ولی با نگاه کردن به موج هایی که از پاهاش دور میشدن اخم کرد.

"جونگین:چه اتفاقی افتاده؟

به آرومی با پاهای لرزونش از غار بیرون رفت. با گیجی به اطرافش نگاه کرد و دستش روی شکمش گذاشت.
دستش روی پارچه پاره شده لباسش کشید با حس کردن چیزی اخم کرد پارچه لباسش بالا زد و جای زخمی که با چاقو ایجاد شده بود رو دید.

اون مرده بود؟
این یک رویا بود؟

قطره ها شروع به چکیدن از آسمون کردن جونگین سرش چرخوند و قصر تو اون فاصله دور دید.

_________________________________

"جواب من بده! بعد از این همه چیز؟می خوای به همین راحتی تسلیم بشی!لعنت به هر دو تاتون!(جونگده همونطور که بین سیاهچال ها راه می رفت بهشون فحش می داد.)تو خیلی خودخواهی!

کیونگسو میتونست بفهمه که جونگده ازش ناامید شده.

"تو واقعا نمی تونی هیچکاری درست انجام بدی مگه نه؟!

پری به پایین نگاه کرد اون نمی خواست جواب یا واکنشی به خدمتکار نشون بده به هر حال احساس نمی کرد که این موضوع مهمی باشه.

"می دونی چرا؟چون به اندازه کافی تلاش نمی کنی!
می خوای فقط همینجوری به راحتی تسلیم بشی چون مردن راحت تره؟!هاه..؟!می خوای چون جونگین مرده و ترکت کرده اینجوری ازش انتقام بگیری؟!

ولی جونگده نمی دونست چی تو سر کیونگسو می گذره.

آره مردن راحت تر بود ولی جونگده نمی تونست بفهمه که اونم خسته اس،نمی تونست بفهمه که دیگه نمی تونه تحمل کنه،نمی تونست بفهمه که دیگه از حد و مرزهاش گذشته اون از انجام کارهای اشتباهش و آسیب زدن به بقیه خسته شده بود.جونگین امید مردم بود و اون امیدشون رو از بین برده بود.

The Enemie 's blood (kaisoo_translation) Where stories live. Discover now