•_براش بجنگ..!

25 11 0
                                    

"جونگده:این بَده...خیلی بَده...!(زیر لب با خودش زمزمه کرد درحالی که شاهزاده مشغول پاک کردن رد خون از روی بریدگی ها بود و بعد بدن پریُ روی تخت گذاشت.)

"جونگین:جونگده...(عاحی کشید و روی کیونگسو که غرق در خواب بود پتو انداخت.)

جونگده با استرس ناخوناش میجویید و زیرلب با خودش حرف میزد.

"جونگین:دست از زمزمه کردن بردار...!
این باعث میشه استرس بگیرم!

"جونگده:ببخشید..دست خودم نیست..اگه میخوای شروع کنی به سرزنش کردن من،بهتره از همین حالا شروع کنی چون من تو این چند روز گذشته،اصلا نخوابیدم!(با استرس انگشتاش بهم گره زد و قبل از اینکه سرشُ پایین بگیره به پری که روی تخت جونگین خوابیده بود نگاه کرد.)تو...تو نمیخوای سرزنشم کنی..؟

"جونگین:بنظرم خودت به اندازه کافی اینکار کردی!
ولی الان باید بدونی که دیگه نباید اینکارُ بکنی..اگه اون میمرد چی..؟

"جونگده:من منظوری ند...
"جونگین:میدونم
"جونگده:یعنی...تو..و کیونگسو...
"جونگین:آره
"جونگده:شما دو تا...یعنی
"جونگین:آره...
"جونگده:محض رضای خدااا..!جونگینن من خودم دیدم تو داشتی صورتشُ میخوردی...!
"جونگین:من صورتشُ نخوردم..!
من داشتم میبوسیدمش..!
"جونگده:تو بوسیدیش؟(با ناباوری نگاش کرد.)
"جونگین؛ و اونم..من بوسید.(لبش گاز گرفت و پوزخندی زد.)خب راستش اول اون من بوسید ولی میدونی اون خیلی خجالتی و کیوت بود.

جونگده به سمت جونگین رفت با دستش زد کف پیشونیش.

"جونگین:داری چکار میکنیی...؟

"جونگده:جونگین....عقلتو از دست دادی!؟ نکنه دوباره از اون قارچ های بدبو خوردی؟

"جونگین:چی؟(با اخم نگاش کرد.)نه..!من هیچوقت از اونا نخوردم! ببین..من میدونم این کار اشتباهه و من نباید انجامش میدادم ولی،انجامش دادم.لحظه ای که اونم من بوسید حس کردم که خوشحال ترین آدم روی زمینم!بخاطر همین منم بوسیدمش و دوباره هم میبوسمش حتی اگه این یک اشتباه باشه..!

جونگده روی صندلی نشست و دستش روی پاهاش گذاشت.

"جونگده:پس سولین چی میشه؟

"جونگین؛من قبلا باهاش صحبت کردم..ما ازدواج نمی‌کنیم...

"جونگده:نمی‌کنید..؟!(از جاش بلند شد.)عموت می دونه؟به این فکر کردی که چه جوابی میخوای بهش بدی؟به ملکه سونگری چی میخوای بگی؟تو بخاطر کیونگسو دست از این ازدواج کشیدی؟!

"جونگین:من فقط..فهمیدم که سولین اون آدم مناسب نبود! و این...چیزی نیست که من بخوام.. پس..ازدواجُ بهم زدم من میخواستم کیونگسو رو ببینم چون نگرانش بودم من برای هیچکدوم از این اتفاقا برنامه ای نریخته بودم..!من حتی نمیدونستم که احساسات کیونگسو هم،مثل احساسات خودمن!

The Enemie 's blood (kaisoo_translation) Where stories live. Discover now