کیونگسو در حالیکه توی بالکن قصر نشسته بود،به پرنده ها نگاه می کرد.
اونا دیروز قبل از صبح،رسیده بودن قصر کیونگسو متعجب بود که چرا کسی تا حالا دستگیرش نکرده بود.
جونگین بهش اطمینان داده بود که بهش اعتماد کنه و هرکاری اون میگه انجام بده و حق با اون بود.
هیچ اتفاقی نیوفتاد چون جونگین وانمود کرد که کیونگسو جونش نجات داده و همه حرفش باور کردن و ازش عذرخواهی کردن واقعا آدما تا چه حد می تونستن ساده لوح باشن؟حتی وقتی که با پدر جونگین رو به رو شد،انتظار داشت که مثل اشرافزاده های از خود راضی دیگه باهاش برخورد کنه ولی اون دستش گرفت و ازش عذرخواهی کرد.
وقتی کیونگسو به چشمای پادشاه نگاه می کرد، اون مردد به نظر میرسید،ولی تو نگاهش تنفر نبود.
پادشاه تمام حرفایی که پری در مورد شورش گفته بود رو باور کرد.کیونگسو سرانجام با طلوع خورشید،چشماش بست.از جاش بلند شد و دستش روی نرده ها کنار پرنده ها گذاشت.
_______________________________"جونگین:چرا بهش جاشونُ نگفتی؟
وقتی وارد اتاق شدن کیونگسو رو متوقف کرد و پرسید.
"چون مهم نیست.
"جونگین:یعنی چی مهم نیست اونا می خوان به قصر حمله کنن اگه بدونیم جاشون کجاست می تونیم قبل از اینکه حمله کنن جلوشون بگیریم.
"کیونگسو:اینجوری اونا رو فراری میدیم و فقط زن بچه های بی گناه قربانی میشن!آدمای عادی هم بین اونا هستن که نمی تونن بجنگن اونا اونجا مخفی شدن تا زنده بمونن جونگین!
"ما قرار نیست اونا رو بکشیم(با ناباوری نگاش کرد.)
"کیونگسو:از کجا انقدر مطمئنی؟مگه شوالیه هاتونُ نمی شناسی؟اونا رو سلاخی می کنن.(سعی کرد توضیح بده ولی اخم جونگین عمیقتر شد.)
"جونگین:اگه ما اینکار نکنیم اونا مردم ما رو سلاخی می کنن.
"کیونگسو:بنظرم باید مردم رو از شهر تخلیه کنیم و نگهبانا رو جلوی ورودی دروازه قرار بدیم.این نباید به یک جنگ ختم بشه من..ما می تونیم سعی کنیم با سوهیون یا الف های دیگه صحبت کنیم من مطمئنم همه شون با اون هم عقیده نیستن.
"جونگین:اگه هیچکدوم از این چیزا جواب نده چی؟
کیونگسو دست جونگین گرفت.
"کیونگسو؛تا جایی که جون داریم می جنگیم.
"جونگین:اگه پدرم اجازه نده چی؟
"کیونگسو؛پدرت راجب من..راجب ما می دونه؟
"جونگین:نه..نهه چرا باید این بدونه؟
"اون وقتی که فکر میکرد تو مردی من شکنجه کرد و می خواست بکشتم ولی الان،ندیدی چجوری باهام رفتار کرد؟اون بهم گوش داد و اعتماد کرد انگار که قبلا هیچ اتفاقی نیوفتاده.
YOU ARE READING
The Enemie 's blood (kaisoo_translation)
Romanceاون نمیدونست که گرفتار دشمن شدن.. بهترین اتفاقیه که تو زندگیش افتاده بود.. وقتی که تغییر جهان.. با نجات هیولای دیگه ای آغاز شده بود.. هشدار: •آسیب های دوران کودکی •نژاد پرستی •خشونت •تجاوز/توهین جنسی main writer : @Sugarwtter translator : @lil_sua...