" پس تو فکر میکنی که اون فقط تحریک شده بود؟
بخاطر اینکه...اون قبلا به عنوان یک رانده شده زندگی کرده بود...؟جونگده به شاهزاده،که مشغول نگاه کردن
به بیرون پنجره بود.نگاه کرد." جونگین:ولی..برای چی..؟ اون پری...
عالیه...،زیباست...،سریع و فرزِ.....
و واقعا خشن و تهاجمیه...
تو باید اینو قبول کنی...جونگین برگشت
و نگاهشُ به جونگده ای که گیج شده بود، داد." ولی این....آزاردهندس وقتی که میبینم اون، با در نظر گرفتن وضعیتش از چیزی نمیترسه و اون،واقعا خوش شانسه که تا الان به لطف اون دهنش که چاک و بست نداره.... زنده مونده...!!
شاهزاده دوباره به سمت پنجره برگشت و لبخندی رو لباش نشست درست بود که خلق و خوی پری،فراتر از درک بود...شایدم این فقط به این دلیل بود که...اون فقط تنها کسیه که جرئت کرده بود پیش شاهزاده تا این حد بی پروا رفتار کنه...
" اگه این کارُ کرده باشه چی...؟!
اون پری،چه کار اشتباهی کرده..؟!جونگین با نگاه کردن بهش،شونه هاشُ بالا انداخت و دنبال جوابی گشت که مسخره بنظر نیاد...
" جونگین:کاری که...ی پری خوب...،نباید بکنه مثلا...
" مثلا چی....؟!
(جونگده همونطور که به شاهزاده نگاه میکرد.نشست و عاحی کشید.)" جونگین:نجات دادن ی آدم...؟!
اخمی روی صورت جونگده،به وجود اومد.
" جونگین: چی میشه اگه اون قبلا یکنفرُ نجات داده باشه...؟ یا اینکه...فقط به این دلیل منُ نجات داده،چون من اونُ...یاد اون ی نفر مینداختم...؟
یا....؟؟" یااا....؟؟
جونگین به گوشه ای نگاه کرد در حالی که مطمئن نبود که باید از چیزی که احساس میکرد بگه یا نه...
جونگده...شنونده ی خوبی بود و اون،میخواست مشکلاتش رو باهاش در میون بزاره و از نظراتش استفاده کنه...
"جونگین:یادته راجب صدف بهت گفتم..؟اون بهم گفت که مالِ برادرشِ و من لیاقتشو ندارم...اگه من اون کسی باشم که،برادرش نجاتش داده باشه چی..؟
جونگده نفسشُ بیرون داد و شونه هاشُ بالا انداخت و گفت؛
" خب چرا دوباره نجاتت داده..؟
" جونگین:من نمیدونم....
اصلا اون..،چطور میتونه انقدر خوب به زبون ما حرف بزنه..؟اون تونست یک گابلین رو بکشه جونگده...!!
و این فقط منم که به این قضیه شک دارم...؟بیشتر از اینکه از اون پرسیده باشه از خودش پرسیده بود. و همیشه از کشف کردنش نا امید بود
درسته که اون میتونست با جونگده حرف بزنه...
ولی جونگده بعض وقتا...ی احمق بود.
BẠN ĐANG ĐỌC
The Enemie 's blood (kaisoo_translation)
Lãng mạnاون نمیدونست که گرفتار دشمن شدن.. بهترین اتفاقیه که تو زندگیش افتاده بود.. وقتی که تغییر جهان.. با نجات هیولای دیگه ای آغاز شده بود.. هشدار: •آسیب های دوران کودکی •نژاد پرستی •خشونت •تجاوز/توهین جنسی main writer : @Sugarwtter translator : @lil_sua...