•_خائن های نشان شده..

20 8 18
                                    

جونگین در سکوت به عموش که روی صندلی نشسته بود و به نقشه نگاه میکرد،خیره شد.

"جونگین:ما باید اونا رو پیدا کنیم شما فکر نمی کنید که چون ما خیلی از اونا رو کشتیم اونا دیگه ازمون میترسن؟

پیرمرد سرش تکون داد. از جاش بلند شد و دور میز قدم زد.دوباره مقابل میز وایستاد و به علامتی که روی نقشه بود نگاه کرد.

"ما هنوز خیلی از این جنگل ها رو نگشتیم.

جونگین بلند شد و با اخم به جایی که عموش اشاره کرده بود نگاه کرد.

"جونگین:اونجا یکم دور نیست..؟

"لعنتی جونگین..! کی می خوای این جدی بگیری؟

"جونگین:من جدی بودم! ولی شما اصلا فکر نمی کنید..! ما بیشتر افرادمون رو از دست دادیم علاوه بر اون،قصرمون هم تقریبا داشت نابود میشد..! ما نمی تونیم الان برنامه حمله بچینیم چیزی که ما بهش نیاز داریم دفاع کردنه..! شما می دونید که ما با کیا طرفیم پس نباید با شوالیه ها قصر برای حمله ترک کنیم!

"قصدت از این حرفا چیه؟

"جونگین:تا حالا به این فکر کردین که اون روز که این اتفاق افتاد نگهبانا چجوری از انجام وظیفشون جا زدن؟ناگفته نمونه ولی، دروازه ها باز بود و اونا جوری وارد شدن که انگار از قبل هم اینجا رفت و آمد داشتن!

همونطور که به نقشه نگاه میکرد اخمش محو شد.

"تو فکر میکنی یک خائن اینجاست..؟اون کیه..؟

"جونگین:من تو موقعیتی نیستم که بهش اشاره کنم شما این قصر و آدماشُ بهتر از من می شناسین.

پادشاه چونه اش گرفت و تو فکر فرو رفت.

"هیچکی به فکرم نمیرسه..مردم اینجا که بنظر راضی میرسن چرا کسی باید به ما خیانت کنه؟

جونگین از گفتنش متنفر بود ولی میدونست که باید بگه بخصوص بعد از اتفاقی که برای کیونگسو افتاده بود یا بهتر بود بگیم بعد از اون بلایی که ملکه سرش آورده بود.

"جونگین:اگه کار یکی از بیرون قصر بوده باشه چی؟

پادشاه فورا با اخم عمیق تری به برادر زاده اش نگاه کرد.

"تو که بانو سولین و ملکه سونگری رو متهم نمیکنی؟!

جونگین نگاهش به اونطرف داد نمیتونست به عموش بگه بخاطر کاری که اون با کیونگسو کرده بود بهش شک داره چون نمیخواست عموش متوجه بشه که اون به پری اهمیت میده و فکرای اشتباه کنه.

"جونگین؛من نمی دونم..من با سولین صحبت کردم ولی هیچوقت با ملکه سونگری حرف نزدم اون بعضی وقتا مشکوک بنظر میرسه.

"اون کل حکومت و شوهرش از دست داده جونگین! اون مشکوک نیست اون هنوز غمگینه!

جونگین با اخم پلک زد.

The Enemie 's blood (kaisoo_translation) Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin