•_حمله کردن..

25 11 12
                                    

(من همینجا بهتون میگم اگه نمی‌تونید این دو سه قسمت هایی که میخوان آپ بشن رو نخونید چون قبلا هم راجبش توضیح داده بودم..😔)

(قبل از انفجار)

جونگین عاحی کشید و وارد اتاق سولین شد.

"جونگین:سولین؟

با خدمتکار که داشت لباسا رو مرتب میکرد رو به رو شد.

"سرورم..بانو سولین حالشون خوب نبود رفتن باغ تا پیاده روی کنن

چرخید تا بره تو باغ و پیداش کنه که اون ناگهان جلوی در ظاهر شد.

سولین برای لحظه ای بهش نگاه کرد و بعد نگاهش به خدمتکار داد.

"سولین:تو میتونی بری.

خدمتکار قبل از بیرون رفتن از اتاق،بهشون تعظیم کرد.

سولین در اتاق بست.

پشت میزش،روی صندلیش نشست تا گوشوارهاش در بیاره.

"جونگین:حالت چطوره؟

اون جوابی نداد جوری که انگار صداش نشنیده باشه جونگین لباش رو هم فشار داد و دور اتاق راه رفت که نگاهش به میوه های گندیده افتاد.

"جونگین:تو باید اونا رو عوض کنی..

"تو چی میخوای؟نکنه نظرت عوض شده؟

جونگین فقط با ناراحتی بهش نگاه کرد و بهش نزدیکتر شد.

"لطفا برو..تو داری وقتمو هدر میدی!

از پشت میز بلند شد و رو به پنجره وایستاد.

"جونگین:من میخواستم باهات راجب شایعه هایی حرف بزنم که شامل من و کیونگسو میشه..اونا واقعی نیستن..! نباید بخاطر اشتباهات من،با کیونگسو بد رفتاری کنی من اون نجات دادم چون...

"چون چی؟(با چشمای پر از اشکش،پوزخندی زد.)اون خدمتکار احمقِ بی ارزش..! اون چه معنی برات داره..؟
هاه..؟هیچیی..! اون ی موجود بی ارزشه و تو شاهزاده ای! پس چرا بارها جونتو به خطر انداختی تا نجاتش بدی؟! اینکارا رو از قصد میکنی تا من احمق جلوه بدی!
(با عصبانیت در حالیکه دستاش تو هوا تکون میداد بهش نزدیک شد.)

ولی شاهزاده فقط یکم عقب رفت و براش احساس تأسف کرد چون خودش باعث این شرایط شده بود.

"جونگین:البته که اینطور نیست سولین این فقط..

"تو اون به من ترجیح میدی! تو بیشتر وقتتو با اون میگزرونی!حتی چهار روز پیش هم باهاش رفته بودی سفر..! تو...تو جوری بهش نگاه میکنی که انگار اون برات باارزشه..!(بین اشکاش لبخند زد.)هست..مگه نه؟بخاطر همینم الان اینجا روبه روم وایستادی بخاطر اینکه نگران اونی نه بخاطر دیدن من..

جونگین بهش نگاه کرد اون سعی داشت خودش آروم کنه.

"جونگین:من متاسفم.

The Enemie 's blood (kaisoo_translation) Where stories live. Discover now