"آروم باش میدونم که ازش خوشت میاد تو که کاری از دستت بر نمیاد پس چرا باهام همراهی نمی کنی؟
کیونگسو تو یک لحظه چشماش فورا باز کرد و در حالیکه تند تند پلک میزد به دیوار اتاق خیره شد.
اون فقط یک خواب بود.با چرخوندن سرش متوجه شد کنارش خالیه بدنش بالا کشید و نشست.بنظر می رسید وقتی که خواب بود جونگین یا یکی از خدمتکارا بانداژاش براش عوض کرده بودن.
کیونگسو با احتیاط بلند شد.چکمه هاش پوشید و اونا رو محکم کرد.به سمت صندلی رفت و پیراهنش از روش برداشت.می خواست اون بپوشه که نگاهش به تصویر بدنش تو آیینه افتاد.اون می ترسید نزدیکتر بره بدنش یکم چرخوند و چشمش به کبودی روی شونه اش و زخمی که از زیر بانداژاشش زده بود بیرون افتاد.
نگاهش به دستش که بخاطر سوختن تو آتیش تا آرنج باندپیچی شده بود انداخت.اون نمی دونست که اگه بانداژ دستش باز کنه دستش قراره چه شکلی بشه اگه در نظر جونگین دیگه خوشگل نباشه چی؟پارچه پیراهن رو تو دستش فشرد.
"جونگین:هی.(اومد تو اتاق و در بست.)بیدار شدی..من فقط..من داشتم با مردم راجب آمادگی برای جنگ حرف می زدم.(بهش نزدیک شد و رو به روش وایستاد.)ببینم تو خوبی؟
پری لباسش پوشید و سرش تکون داد.
"کیونگسو:باید بیدارم می کردی.
"جونگین:فکر کردم بهتره بزارم یکم بیشتر بخوابی..من نگران بودم بخاطر همین زودتر رفتم تا وقتی که تو خوابی همه کارامو انجام بدم که خب فکر می کنم دیر کردم.
"کیونگسو:تو تموم کاراتو صبح به این زودی انجام دادی فقط برای اینکه وقتی بیدار شدم باهام حرف بزنی؟
کیونگسو تحت تاثیر قرار گرفته بود.
جونگین مردد بود و احساس می کرد کار اشتباهی انجام داده.
"جونگین:منظورم اینه که ما باید هشیار باشیم چون نمی دونیم که دشمن کی قراره حمله کنه.
"کیونگسو:چرا خودتو اینهمه به دردسر انداختی تا باهام صحبت کنی؟(با جدیت گفت.)
"جونگین:چون بهت اهمیت میدم.(واضح گفت.)فکر کردم شاید بتونیم..راجب کابوسات با هم حرف بزنیم.
"کیونگسو:چچی؟
جونگین سرش پایین انداخت تا از تماس چشمی خودداری کنه.
"جونگین؛ببین تو دیشب..من فکر میکنم ما باید درباره هر اتفاقی که برات افتاده حرف بزنیم.
"کیونگسو:اوه..نه(دستاش با خجالت روی چشماش گذاشت.)من متاسفم نمی خواستم..
"جونگین:اشکالی نداره میشه لطفا در موردش حرف بزنیم؟(دستاش از روی چشماش برداشت و اونا رو گرفت.)
جونگین کیونگسو رو همراه خودش به سمت تخت برد و هر دو نشستن.
"جونگین:اونا باهات چکار کردن؟
YOU ARE READING
The Enemie 's blood (kaisoo_translation)
Romanceاون نمیدونست که گرفتار دشمن شدن.. بهترین اتفاقیه که تو زندگیش افتاده بود.. وقتی که تغییر جهان.. با نجات هیولای دیگه ای آغاز شده بود.. هشدار: •آسیب های دوران کودکی •نژاد پرستی •خشونت •تجاوز/توهین جنسی main writer : @Sugarwtter translator : @lil_sua...