•_زیبایی داخل باغ.....

58 22 11
                                    


" جونگین:خُ...خببب....
(با لکنت گفت.)

در حالی که سعی میکرد که با احتیاط
آهسته تر توی باغ قدم برداره.
چون که....،کیونگسو هنوز کمی،توی راه رفتن میلنگید بخاطر اینکه هنوز مهارتی نداشت...راه رفتن کمی براش سخت بود.

کیونگسو جوابی بهش نداد.
و جونگین وقتی که اون..،داشت به گل هایی که اطرافشون بودن،نگاه میکرد بهش نگاه کرد.

بنظر میرسید که اون ساکته و دیگه مشتاق توهین کردن یا تمهت زدن،به جونگین نیست.

از وقتی که...باهم اون صحبت کوتاه رو داشتن...
بنظر میرسید که خیالش بابت همه چیز...
الان راحت تر بود....

" جونگین:من حدس میزنم که تو
یک گل رنگی هم تو اقیانوس ندیده باشی..."

" کیونگسو:دیدم...!
(ناگهان جواب داد)
جایی که همنوع های من زندگی میکنن خیلی عمیقه برای اینکه نور خورشید بهش برسه،ولی نزدیکی های خشکی،جاهایی که آدما نمیتونن برن...همه نوع رنگ و مخلوقات زیبایی وجود داره.

اگرچه...شاهزاده فکر می‌کرد که کیونگسو دوباره با داد جوابشُ میده اما وقتی که اون،خیلی طبیعی براش توضیح داد.شاهزاده خوشحال شد.

"جونگین:دلت برای اقیانوس تنگ شده...؟
(با کنجکاوی پرسید.)

پری به پاهاش نگاه کرد و گفت:

"کیونگسو:دلم برای دُمَم و دریا تنگ شده...

"جونگین:تو باید خوشحال باشی که پاهای قشنگی داری میتونستن خیلی بدتر باشن....!!

جونگین سعی کرد باهاش شوخی کنه ولی پری،با اخمِ عصبانی به اون نگاه کرد.

"جونگین:مَن...منظور این نبود...!
من پاهاتُ دید نمیزنمم...!!
مثلا....مثلا....اونا میتونستن زشت باشن...
البته...من نمیگم که....
پاهای تو زشتن...نههه...این...

(متوجه گندی که بالاآورده بود شد و بزاقشُ بلعید.)

"منظورم اینکه...ممکنه بود که فقط یک پا داشته باشی...!

پری دوباره با ترس به پاهاش نگاه کرد و جونگین بخاطر این همه بی عرضگی توی بکار بردن کلمات،توی ذهنش به خودش سیلی زد.

" کیونگسو:همچین چیزی ممکنه..؟!"

"جونگین:آ...آره...ولی...میدونی....مردم خوششون نمیاد ببینش...اگه کسی فقط یک پا داشته باشه اونا اونو دور نمیکنن....

حالت چهره کیونگسو غمگین شد و جونگین با خودش فکر کرد شاید بخاطر این بود که حس بدی بهش دست داده یا شایدم مربوط به تجربه ای بوده که قبلا داشته...

" کیونگسو:آدما....باید همشون برن جهنم..!

جونگین به حرفش خندید ولی کیونگسو راجبش جدی بود همونطوری که داشت به گل هایی ‌که از کنارشون عبور میکرد.نگاه میکرد...

The Enemie 's blood (kaisoo_translation) Where stories live. Discover now