با صدای تق و تق ظرف ها از خواب پریدم بجز پسرا کسی که رمز در رو نداشت یعنی کی بود اروم به سمت صدا که توی آشپزخونه میومد رفتم و در کمال تعجب دیدم که لارا داره پای گاز رامن درست میکنه و البته با یه لباس کاملا باز
&اوه کوک عزیزم بیدار شدی؟ببخشید با سرو صدام بیدارت کردم بیا غذا امادس
سر تکون دادم و پشت میز نشستم و بعد از خودن اون غذای که قربون مزه آب (هیچ مزه ای نمیداد) از خوردن دست کشیدم و گفتم
تلفنش زنگ خورد بهش نگاه انداخت و نگاهش نگران شد از جاش بلند شد
&ک...کوک م...من باید برم خداحافظ
پوکر بهش نگاه کردم و با یه بالا انداختن شونه ام از فکرش بیرون اومدم اصلا از دخترای اینجوری خوشم نمی اومد
میز رو جمع کردم و ظرف هارو توی ماشین ظرفشویی گذاشتم و ماگ ام رو پر کردم و نشستم پای پرونده مریض ها با صدای نتیفیکیشن گوشی سرمو بلند کردم تهیونگ بود
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
شک داشتم که برم تازه تلاش هایی که داشتم واسه روکسانا میکردم داشت جواب میداد و دلم نمی خواست وسط راه ولش کنم پس بهشون پیام دادم و گفتم تفریح رو بندازن واسه یه چند مدت دیگه و اونا هم گفتن هر وقت بیکار شدن خودم خبرشون میدم و با کلی تیکه و مسخره بازی
شیفتم بود و بعد از یه دوش و اماده شدن به سمت بیمارستان روانی راه افتادم.....