24

867 74 11
                                    

کوک

وسایل هامو گذاشتم تو اتاق روکسان وقتی رفتم تو اتاق پست به من رو تخت خوابیده بود از دستش هم عصبانی بودم هم دلخور
از اتاق اومدم بیرون هه سو عوضی اگه میتونستم دستتو میشکوندم که دور روکسان حلقه کردی

هه سو:هی کوک بیا اینجا

_بله؟

هه سو :بیا ببین این مشروب که اوردم عالیه

روکسان

تو اتاق حوصله ام سر رفته بود شماره جیهوپ رو گرفتم و تا یکم باهم حرف بزنیم

%سلااااممم خانم کوچولو چطوری

+سلام هوپی مرسی بد نیستم

%چی شده صدات ناراحت

+امروز ساحل بودیم بعد کوک گفت میره خوراکی بخره
من داشتم راه میرفتم یهو خوردم به هه سو و اون منو بغل کرد
کوک مارو دید و فکر کرده من پریدم بغل اون و الا از دستم ناراحت

%خوب توضیح بده چی شده

+اره می خواستم ولی اون گفت نمی خواد چیزی بشنوه

%الهی راستی گفتی هه سو اونجاست

+اره اومده اینجا

%روکسی گوشی دستت باشه یونگی کارات داره

%سلام روکسان

+خوبی یونگی

%ممنون،روکسان میدونم این کاری که می خوام ازت سخته ولی جلوی هه سو نقش عاشق هارو بازی کنیدحتی شده همو ببوسید انجام میدی؟

+میدونم سخته ولی من و کوک قول دادیم کمکت کنیم و باشه انجامش میدم

%ممنون مواظب خودت باش هه سو آدم هرزه ای هست

+باشه بای

حوله ام‌ ذو بر داشتم و رفتم سمت حمام یه دوش گرفتم و اومدم بیرون توی چمدون دنبال لباس بودم که در اتاق باز شد

_ببخشید ببخشید (بعدم از اتاق رفت بیرون )

با خنده بهش نگاه کردم کیوتی لباسمو پوشیدم و اومدم کوک پشت در اتاق بود

_ببخشید اومدم واسه شام صدات بزنم

اومدم جوابش و بدم دیدم هه سو بهمون خیره شده

منم دستمو دور گردنش حلقه کردم و گفتم:فدای سرت عزیزم(با صدای بلند تر)مگه کم از این صحنه ها دیدی (لپشو بوسیدم )بریم شام که خیلی گشنمه

کوک با تعجب به روبه رو خیره شده بود موقع شام حرفی زده نشد و بعد جمع کردن میز رفتیم واسه خواب

روی تخت نشسته بودم و موهامو شونه میکردم

+با یونگی حرف زدم

_چی شد

+بهم گفت نقش عاشق هارو بازی کنیم

یهو چهرش افتاده شد و زیر لب گفت :چه خوش خیالم‌من

+چی گفتی؟

_هیچی‌گفتم باشه بیا بخوابیم

Psycho girlWhere stories live. Discover now