8

1.3K 99 3
                                    

بعد از سر زدن به مریض ها نوبت به روکسی رسید وارد که شدم دیدم یکی از پرستار ها داره به زور موهاشو شونه میکنه و اونم از درد چشماش رو بسته و لب هاشو بهم فشار میده

_هیی خانم اروم تر داره دردش میگیره

&مگه چیکارش میکنم اروم

_ بدین به من شما بریم به کارتون برسین

شونه رو با حرص داد دستم و رفت بیرون یه تیکه از موهاش رو به دستم گرفتم و اروم شونه کردم

+جانگ کوک!

از طرز صدا کردنم دلم قلنج کرد

_بله خانم کوچولو

+اون روز که تلفنت زنگ خورد

_خوب!!؟؟

+اون مرد کیه تو میشه؟

_اون پدر بداخلاق منه ولی خیلی وقت بنا به دلایلی باهم قهریم چطور؟!

+ه‍... همین طوری

_بفرمااا تموم شد خوب خانم کوچولو نقاشی هم میکشی؟؟

+بله ممنون بابت وسایل ها خیلی وقت بود نقاشی نکشیده بود....
حرفش با صدای گوشیم متوقف شد تهیونگ بود

_بله ته

& بله و درد چرا با پسرا برنامه من رو بهم ریختین گمشو بیا دیگه

_من گفتم کار دارم ته

&کوک خودت میدونی و من فردا صبح اماده دم در خونه جیمین بای

تلفن رو قطع کردم برگشتم که با یه جفت چشم نگران بغض کرده رو به رو شدم و این نشون میداد صدای گوشیم بلند بود و روکسی همه رو شنیده بود

+می خوای جایی بری؟؟

_با دوستام یه مدت برم خارج از شهر

سرش رو انداخت پایین و با انگشت هاش مشغول شد دستمو گذاشتم زیر چونه اش و سرشو بالا اوردم اشک هاش دونه دونه میریختن

_هیییی چرا گریه سعی میکنم زود برگردم(اشکاشو با شصتم پاک کردم) دیگه نبینم اشک هاتو ببین چشمای قشنگت قرمز شدن

سرشو به معنای تایید بالا و پایین کرد و با استین چشماشو پاک کرد دارو هاشو بهش دادم و بعد به سمت در رفتم که یکی از پشت بغلم کرد دستای ظریفش رو دورم حلقه کرد و سرشو توی کمرم فشار داد

+قول بده زودتر برگردی

_قول میدم هفته دیگه تا دوشنبه اومدم

بعد ولم کرد و به سمت تختش رفت و منم رفتم بیرون

رفتار و احساسات این دختر همش رو به بهبود و این واقعا خوب بود از دوماه پیش که دیدمش زمین تا آسمون فرق کرده
به خونه رسیدم و اول رمز در رو عوض کردم و بعد شروع به جمع کردن وسایلم شدم

Psycho girlTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang