+کجا بیام؟!
_خونه من دیگه
خواست چیزی بگه و مشخص بود منتظر خانوادش بود
_یه نامه مینویسیم واسشون با شماره خونه و همراه من اگه خانوادت اومدن بهش زنگ بزنن باشه؟؟
+باشه نظر خوبیه بریم
روکسانا
یه چیزایی میدونستم و میدونستم کوک هم میدونه خیلی خوب بود که کوک سعی میکرد من روحیه ام رو از دست ندم و ناراحت تموم راه هایی که میرفت رو یادم بود و این داشت عذابم میداد برگشتم سرمو گذاشتم روی شونه کوک و چشمام و با دستام گرفتم
بعد از چند مین دست از رانندگی کشید و دست گذاشت روی دستام و اروم اوردشون پایین
_روکسانا رسیدیدم ببین نیازی نیست عزیزم تو از ماشین پیاده شی در رو قفل میکنم و سریع برمیگردم تو هم چشماتو ببند و استراحت کن
سرمو اروم تکون دادم و اون رفت داشتم به وسایل توی ماشین نگاه میکردم که چشمم خورد به دفتر نقاشیم اوه شت یعنی تقاشی هارو دیده؟؟!!باصدای زنگ گوشی از جام پریدم چشمم خورد به گوشی کوک که جا گذاشته بود برداشتمش که دیدم اسم نامجون خاموش و روشن میشه تو فکر این بودم که بردارم یا نه که قطع شد دستمو دراز کردم که بزارم سر جاش که دوباره زنگ خورد این بار اسم تهیونگ روی گوشی بود دکمه وصل رو زدم تا اومدم بگم الو یهو صدای داد یکی بلند شد
&مردکه بیشعور میدونی چندبار زنگت زدیم میمیری جوابمون رو بدی ؟؟
+س... سلام
&اوه ببخشید فکر کنم مبایل ها خط رو خط شده
+نه نه گوشی کوک هست فقط اون الا دسترسی به تلفنش رو نداره
&(یه صدای سرد از پشت تلفن جای تهیونگ گفت )شما کی هستید و کوک مگه کجاست؟!
+م...من روکسانا ه...هستم کوک هم الا داره با پدرش حرف میزنه و گوشیش رو توی ماشین جا گذاشته
تهیونگ جواب داد:اوههه پس خانم کوچولو شمایی اوکیه هروقت کوک اومد بگو باهامون تماس بگیره دستت مرسی
+خواهش میکنم خداحافظ
کوک
وارد خونه شدم مامان با دیدنم از سر جاش بلند شد یه سلام سرسری کردم و به سمت اتاق پدر رفتم در رو با شدت باز کردم که از جاش پرید
&با اجازه کی وارد اتاق و عمارت من شدی
_ با اجازه همچن کسی که تو وارد بیمارستان شدی و حافظه مریض من رو پاک کردی چرا این کار روکردی مگه چی بین تو و اون بوده که حاظر شدی این بلا رو سرش بیاری؟
& حافظه اش پاک شده؟!
_اره متاسفانه و این بار شانس اوردی وگرنه اگه حافظه اش از بین نرفته بود الا بجای خونه باید تو زندان آب خنک میخوردی واسه بار آخر بهت میگم پاتو از زندگی من و هر کی دور و بر منه بکش بیرون وگرنه خودم دست به کار میشم
&دختره کجاست شنیدم فرار کرده
_برای اینکه تو نامرد بلای دیگه ای سرش نیاری پیش خودمه و الا تو ماشینم
&بیارش اینجا اگه راست میگی که حافظه اش از بین رفته
فاک فاک بهت نباید کم میاوردم سرمو تکون دادم و به سمت ماشین رفتم.....
