32

706 61 7
                                    

کوک با تعجب به من و هه سو نگاه میکرد توی کسری از ثانیه خشم جای تعجبش رو گرفت و محکم من رو از بغل هه سو بیرون کشید روی پاهام افتادم و از درد به خودم پیچیدم کوک بدون توجه به صدا زدن هام مشغول کتک زدن هه سو بود بخاطر زخم پام چشمام سیاهی میرفت و دیگه چیزی متوجه نشدم....

کوک

آخرین مشتم رو توی صورتش خالی کردم که بیهوش شد شماره یونگی رو گرفتم و گفتم دیگه نمی خوام توی نقشه هاش باشم و بیاد خونه ام و این تنه لش رو جمع کنه با پاش لگد زدن و انداختمش یه طرف دیگه و تازه نگاهم به خونه افتاد کف خونه رد پای خون بود که به سمت اتاق روکسان میرفت اصلا کو رکسان نکنه فرار کرده با سرعت به سمت در خروجی رفتم که دیدم توی پله افتاد و از پاهار خون میاد نگاهش کردم رنگش پریده بود و از هوش رفته بود دیگه تحمل از دست دادن یکی دیگه از عزیز هامو نداشتم با سرعت بلندش کردم و گذاشتمش توی ماشین و راه افتادم

توی حرکت مچ دستش رو گرفتم نبضش خیلی ضعیف بود با عصبانیت به فرمون مشت زدم و سرعتم خیلیی بیشتر کردم به بیمارستان که رسیدم سریع گذاشتنش روی برانکارد و بردنش
پشت در اتاقش نشستم از دست خودم وحشتناک عصبانی بودم وجودم پر از آتیش بودم هوففففف صدای مبایلم اومد

_بله یونگی

& میشه بگی دقیقا اینجا چه اتفاقی افتاده چرا همه جا خونه چرا هه سو این وضعه اصلا کجایی

_بیمارستانم

&الا میایم

همین کم بود طول راهرو رو بالا و پایین میرفتم تا دکتر بیرون بیاد از دور جیمین و شوگا رو‌ دیدم که دارن میان طرفم

_لازم نبود بیاین

یونگی: خیلی هم لازم بود روکسان چی شد

_دکترا دارن کار هاشو انجام میدن اون عوضی رو جمع کردی؟!

یونگی:اره دستگیرش کردن

در اتاق باز شد به سمت دکتر رفتم

_اقای دکتر چی شد؟؟

%خون زیادی رفته بود و ما بهش خون وصل کردیم و زخم های پاشو هم پانسمان کردیم ولی زخم ها اونقدر عمیق بودن که به چندتا از بافت ها آسیب زده خیلی باید رعایت کنه و تا چند هفته اصلا روی پاهاش راه نره تا خوب خوب شه

_چشم حتما الا بیداره

%بله میتونید برید داخل

وارد اتاق شدیم داشت اشکاشو پاک میکرد با صدای پام سرش رو بالا اورد و با دیدن من سرش رو برگردوند

_روکسان‍...

+می خوام برم خونه

_باشه الا کار های ترخیص رو میکنم میریم قشنگ استراحت کن

+با تو جایی نمیام می‌خوام برم خونه خودم

_اخه نمی‍...

+من از تو اجازه نخواستم می خوام برم بابت همه کمک هات هم ممنون

جیمین زد روی شونه ام و توی گوشم گفت تو برو خودم درستش میکنم دستمو بردم بین موهام و از اتاق اومدم بیرون

Psycho girlМесто, где живут истории. Откройте их для себя