سه روز بود که بیشتر اوقاتاش رو توی این اتاق کارِ خفگانآور گذرونده بود... با آدمایی که حس بدش رو چند برابر میکردن؛ رئیس شائوهان، جیسون و مایکل...درسته احتمالا در نظرِ بقیهی افراد اینجا، خودش هم توی گروه همینایی بود که نام برده بود!
بهخاطر شرکت تازه تاسیسی که نیومده جزو رقبای سرسخت رئیس شده بود، سعی داشتن مدارک و سرنخی ازشون پیدا کنن تا هرچه زودتر اونها رو زمین بزنن.
اوایل، رئیس زیاد جدیشون نگرفته بود و فکر میکرد فقط مثل بقیه دارن لاف میزنن، اما همین الان هم سهامشون حدود پنج درصد از اونا جلوتر زده بود! و همین کافی بود که رئیس، تا سر حد مرگ عصبی بشه...
با به حرف اومدن مایکل، نگاهش رو از کاغذ های جلوش گرفت و حواسش رو به اون داد
×اینا رو باید به شیائوژان بدیم، یه سری از دوربینهای شرکتشون هست که به کسی اجازهی دیدنش رو نمیدن و همینطور از همه مهم تر، محتویات کامپیوترِ اتاق رئیسشونه! اینا چیزایی هستن که شیائو حتما باید هکشون کنه.
جیسون با لحن متفکری به حرف اومد
×دوربینهاشون رو شاید بتونه، اما واقعا فکر نکنم از پس هک کردن سیستم به اون مهمی بربیاد! باید یه فرد حرفهایتر پیدا کنیم، اون نمیتونه.
ییبو بیاراده با شنیدن حرفهاش دستش رو مشت کرد و دندوناش رو روی هم فشرد تا چیزی نگه.
ژان هر چقدر هم که رو مخاش بود، ییبو با چشمای خودش دیده بود که چقدر توی کارش جدیئه و بهترین نتیجه رو به دست میاره. پس هیچجوره نمیتونست منکر این بشه؛ اونوقت این پیری چرا انقدر داشت دست کمش میگرفت!
نتونست جلوی خودش رو بگیره و رو به جیسون کرد
_فکر کنم شما بقیه کارایی که همشون رو به درستی انجام داده ندیدین، به نظرم به اندازه کافی ماهر هست که نیازی به آوردن فرد حرفهای تری نباشه. درضمن توی این وضعیت نمیتونیم وقتمون رو خرجِ پیدا کردن آدم جدیدی بکنیم!
اهمیتی نداد که الان ممکنه راجعبهش چه فکری بکنن، اون لحظه کنترلش رو از دست داده بود.
رئیس نگاهش رو به ییبو داد و با صدای بم و گرفتهاش گفت
>فعلا اینا رو به دست اون پسر برسون..اگه نتونست کاری کنه، خودت باید دنبال یه فرد بهتر بعنوان جایگزینِ اون برای این کار بگردی. فهمیدی؟؟؟
ییبو سرش رو پایین انداخت
_بله
مایکل چیز های لازم رو به سمت ییبو گرفت تا برای ژان ببره...
×اینا رو براش ببر و کارای لازم رو توضیح بده
ییبو از اینکه خودش باید اونها رو برای ژان میبرد، کمی تعجب کرد اما با اینحال توی همون قالب بیخیالاش موند و فقط پوشههای توی دست مایکل رو گرفت و با تعظیمی از اونجا خارج شد.
YOU ARE READING
Wonderwall
Fanfiction𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: 𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 (𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩) 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐬𝐥𝐢𝐜𝐞 𝐨𝐟 𝐥𝐢𝐟𝐞, 𝐜𝐫𝐢𝐦𝐞 𝗪𝗿: 𝐚𝐫𝐢𝐞𝐬 اطلاعاتِ داستان👇 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -خلاصه: ژان بعد از یک سال کار کردن، تونسته اعتماد رئیس سختگ...