●:part 12

206 56 28
                                    

Song: Forgivness_chanyeol
__________________

به آرومی چشمهاش رو باز کرد، چند لحظه طول کشید تا موقعیت‌اش رو آنالیز کنه و اتفاقاتی که افتاده رو مرور کنه...

نمیدونست چند ساعته که اینجا کف زمین توی این کوچه بیهوش شده اما هوا تاریک شده بود...

دردهاش یکم آروم‌تر شده بودن و میتونست بلند شه... البته که میدونست این درد ها الان کمترین مشکلش‌ان! چون تا چند ساعت دیگه بدن‌اش قرار بود شاهد تنبیهات شائوهان باشه...

چاره‌ای جز برگشتن به عمارت و گفتن اتفاقاتی که افتاده بود نداشت...
بهرحال اگه برنمیگشت هم رئیس طی دو ساعت خیلی راحت میتونست پیداش کنه و گیرش بیاره.

با بی‌حسی بلند شد و درد بدی توی سرش پیچید؛ احتمالا بخاطر ضربه‌ی سنگین اون عوضی‌ای بود که به سرش زده بود.

بدن دردمندش رو بالاخره به موتورش رسوند، موتور رو روشن کرد و به راه افتاد...

سرش خالی از هر فکری بود و بدنش در انتظار تحمل دردهایی که بهشون عادت داشت...
.
.
.
.

بعد از طی کردن راهی که کل تایم‌اش رو داشت به این فکر میکرد که موقع برگشت، قراره با بدن دردناکش سوار همین موتور شه بالاخره به عمارت رسید...

قدم‌هاش برخلاف میل‌اش اون رو به اتاق رئیس میرسوندن...

نفسی بیرون داد. در زد و بلافاصله صدایی از پشت در که اجازه‌ی ورود رو میداد اومد.

در رو باز کرد و وارد شد؛ با چشمهای منتظر رئیس رو به رو شد...

جلوتر رفت و وسط اتاق متوقف شد. رئیس یکی از ابروهاش رو بالا داد

>دستت چرا خالیه؟!

ییبو جرعت‌اش رو جمع کرد و تصمیم گرفت شروع کنه... بهرحال هرچقدر هم لفتش میداد، آخرش باید میگفت و منتظر مجازات‌اش میشد

_عذر میخوام..اشتباه از من بود.

رئیس که بخاطر حساس بودنِ کار‌، صبوریش رو به همین زودی از دست داده بود عصبی گفت

>منظورت چیه!!؟ درست حرف بزن ببینم چیشده!

ییبو یه نفس شروع کرد به گفتن خلاصه‌ای از اتفاقات...

_من به محلی که گفته شده بود رفتم، برخلاف انتظارم فقط یه نفر توی اون اتاق بود و بهم گفت رئیسشون بیرون منتظرمه...حتی رمز مشخص‌شده رو هم ازش پرسیدم تا مطمئن شم فرد مورد نظره

مکثی کرد و به رئیس نگاه کرد که اخماش رو در هم کشیده بود و منتظر نگاهش میکرد؛ ادامه داد...

_دنبالش تا بیرون رفتم و وارد یه کوچه خلوت شدیم، چند نفر ریختن سرم و چمدون رو ازم گرفتن و فرار کردن.

WonderwallOnde histórias criam vida. Descubra agora