ییبو همچنان منتظر موند... دروغ نبود اگه میگفت قلبش داره توی بدنش تجزیه میشه و قطعه قطعهاش به هم برخورد میکنه و باعث ترشح هیجان عجیبی داخل وجودش میشه!
از کی تا حالا انقدر احساسات مختلف رو تجربه میکرد؟ هیجان؟! مطمئن بود تا اون لحظه حتی درک درستی از این کلمه نداشته!
ژان چشمهاش رو روی هم فشار داد و نفسی کشید...تا حالا پیشقدم نشده بود تا کسی رو ببوسه و الان رسما داشت متلاشی میشد!
حتی درست نمیدونست باید چیکار کنه و فقط این رو فهمیده بود که باید جلو بره؛ طوری که فرورفتگی لبهاشون توسط گوشت لبهای همدیگه پر بشن...! همینطور بود نه؟!
سرش رو با خجالت جلو برد...چقدر سخت بود!
ییبو از منتظر موندن صرفنظر کرد و تصمیم گرفت کار ژان رو آسونتر کنه. تکیهاش رو از پشتی صندلی گرفت و لبهاش رو برای بار دوم روی لبای ژان گذاشت و حرارتشون رو چشید...
دوباره همون حس...دوباره همون لذت...!
از اینکه ییبو کمک بزرگی بهش کرده بود همزمان هم ممنون بود و هم غرق در احساسات مختلف...
دفعهی قبل به خاطر شوکه شدنش به خوبی نتونسته بود این حس رو درک کنه.
ییبو آروم دستش رو پشت گردن ژان گذاشت و لباش رو تکون داد؛ ترکیب خوبی بود...لبهای گرم ژان روی لبهای سرد خودش...
دوست داشت بدونه در حال حاضر ژان داره به چی فکر میکنه...نکنه خودش تنها کسی بود که داشت از این بوسه لذت میبرد؟ نکنه ژان حس خاصی نداشت؟ یعنی براش بیمعنی بود...؟
و باز هم نتونست افکارش رو کنترل کنه... دلش نمیخواست ژان رو مجبور به کاری بکنه پس سعی کرد از اون لبها دل بکنه و احتمالا بیشتر از این ژان رو اذیت نکنه...
ممکن بود ژان همین الان هم حالش بد شده باشه چون هیچ حرکتی نمیکرد، فقط چشمهاش رو بسته بود و لبهاش رو بیحرکت در اختیار ییبو گذاشته بود!
بازی کردن با لبهای ژان رو متوقف کرد و حالا مثل لحظات اول بوسهشون، لبهای هر دو فقط بیحرکت روی هم نشسته بودن...
با نا امیدی چند لحظه هم صبر کرد و منتظر واکنشی از طرف پسر مقابلش شد...
برخلاف میل باطنیش، خیلی آروم سعی کرد سرش رو عقب ببره و لمس لباشون رو از بین ببره.
لبهاشون توی فاصله کمی از هم جدا شدن اما هنوز هم نفسهاشون به صورت هم میخورد...
خواست صورتش رو عقبتر ببره که ژان با گرفتن یقهاش نگهش داشت و دوباره صورتش رو جلو آورد و تماس لبهاشون رو از سر گرفت!
با ابروهای بالا رفته چند لحظه به حرکتش نگاه کرد... یعنی انقدرا هم بیحس نبوده؟ یعنی اون هم مثل خودش یه چیزایی ته دلش حس کرده بود...؟
KAMU SEDANG MEMBACA
Wonderwall
Fiksi Penggemar𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: 𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 (𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩) 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐬𝐥𝐢𝐜𝐞 𝐨𝐟 𝐥𝐢𝐟𝐞, 𝐜𝐫𝐢𝐦𝐞 𝗪𝗿: 𝐚𝐫𝐢𝐞𝐬 اطلاعاتِ داستان👇 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -خلاصه: ژان بعد از یک سال کار کردن، تونسته اعتماد رئیس سختگ...