○:part 37

193 52 2
                                    

کتش رو پوشید و با برداشتن لپ‌تاپش از اتاق بیرون رفت. از یک ساعت پیش مدام صدای داد و فریادهای یه نفر توی کل عمارت پیچیده بود و تا اتاقش هم اومده بود!

اطلاع دقیقی از اون فرد نداشت و میدونست که در هر صورت این چیزها باید هم توی این محیط عادی باشه.

با توضیحات مختصری که بهش داده شده بود، فهمید باید جایی رو ردیابی کنه.
هوفی کشید و تند تند از پله‌ها پایین رفت، اصلا دلش نمیخواست با دیر کردنش صدای جیسونِ بدخلق رو دربیاره!

...

بالاخره به جلوی انبار رسید... کمی مکث کرد تا نفسی بگیره. هر کی توی این وضع میدیدش قطعا فکر میکرد ژان درواقع کسی‌ئه که ازش اعتراف گرفتن!

بعد از چند ثانیه درِ چوبی کهنه رو هل داد و بازش کرد؛ همینکه وارد شد، چشمش به اولین کسی که افتاد ییبو بود!

اگه تنها بودن همون موقع میرفت جلو و بی‌توجه به چیزی کنارش وایمیستاد، یا اصلا کار بهتری میکرد...!

افکار نامناسبش با دیدن فردی که به صندلی بسته شده بود متوقف شد و شوکه بهش نگاه کرد! کاملا نیشخندی که توی ذهنش شکل گرفته بود رو جمع و جور کرد و با دلهره به اون مرد خیره شد...

چرا سر و وضعش اینجوری بود... لباسی نداشت و بدنش پر بود از بریدگی‌های کوچیک و در حد چند قطره هم ازشون خون چکیده بود؛ در کل، صحنه‌ی چندش‌آوری حداقل برای ژان بود!

ییبو سرفه‌ای کرد تا ژان رو به خودش بیاره و وادارش کنه تا دست از برانداز کردن اون مرد برداره...

خیلی زود توجه ژان جلب شد و سریع نگاهش رو به جیسون و پسرش داد.

×به آدرسی که میگه خوب گوش کن و بگرد ببین واقعا همچین جایی وجود داره یا نه.

جیسون توضیح مختصری داد. ژان سرش رو تکون داد و کمی اونطرف‌تر به جایی که میز کهنه‌ای به چشم میخورد رفت تا کارش رو شروع کنه.

بعد از چند دقیقه که منتظر ژان بودن تا کارهای لازم رو برای شروع انجام بده، ژان بالاخره دست از کار کشید و به حرف اومد

+خب آماده‌اس...میتونی بگی

با دیدن سکوتِ مرد، مایکل چاقو رو نزدیک صورتش برد و نوک تیزش رو درست روی شقیقه‌اش قرار داد، فشار کمی وارد کرد و نگاه سنگین‌اش رو مهمونِ چشمهای ترسیده‌ی فرد کرد.

مرد سریع شروع کرد

×ب-باشه باشه!

.
.
.
.

این چهارمین بار توی تمام این دو ساعتی بود که اون مرد سر کارشون گذاشته بود!

هر بار آدرسی میگفت و ژان با جستجو کردنش، یا به هیچ مکان خاصی نمیرسید و یا به یه نشانی و مغازه‌های مسخره میرسید!

WonderwallWhere stories live. Discover now