تبلت رو روی میز پرت کرد
$آغاز جنگ ببر ها . آیا خانواده پارک و مین دشمن شدن؟ ببر ها شراب خون خودشون رو میسازند..
سرم پایین و نگاهم به نک کفشام بود
پ.ی:اینا چیزاییه که درموردتون نوشته شده
+-ببخشید
$تا کی میخواید باهم مثل دشمن باشید؟
شونه ای به یونگی زدم و آروم گفتم
+یه چیزی بگو
-چرا خودت نمیگی
پ.ی:اگر نمیخواید خودتون تلاشی کنید مجبوریم ما دخالت کنیم
$منو گی جونگ تصمیمی گرفتیم
با کنجکاوی نگاهشون کردم
پ.ی:میرید مسافرت
+-چی؟؟
+مسافرت؟ منظورتون چیه
$با بقیه بچه ها برید مسافرت
+اما من دارم روی پروژه ی دایی کار میکنم
پ.ی:هنوز خیلی تا وارد کردن کلکسیونمون مونده میتونیم عقب بندازیمش
$دعوای دیشب شما باعث شایعاتی شده که میتونه قیمت سهام هارو پایین بیاره
- سفر رفتن ما چه تاثیری داره روی این موضوع داره ؟
پ.ی:اینطوری میتونیم نشون بدیم که هیچ اتفاقی بین خانواده ها نیوفتاده
+خب بر حسب مثال ما رفتیم مسافرت شما چطور مطمعنید آشتی میکنیم؟
$بهتون ۵ روز زمان میدیم ..اگر آشتی کردید که هیچی برمیگردید اگر نکردید
پ.ی:یونگی اخراج و سویون شرکتشو از دست میده
+شرکت ؟ اون به اسم منه چطور شرکت و از دست میدم ؟
$دیگه مال تو نیست ..چند دقیقه پیش خریدمش
+چ..چی
گوشیمو دراوردم و ایمیلمو چک کردم
یه ایمیل از منشی داشتم
(=خانم پارک چند نفر اومدن توی شرکت و مهرتونو به زور دزدیدن ..متاسفم )
+باباا
-من میتونم بدون شرکت زندگی کنم
+چی میگی تو
پ.ی:صبر کنید هنوز مونده
$اگر آشتی نکردید..باهم ازدواج میکنید
+ازدواج؟؟بابا چطور به دخترت میگی ازدواج کنه؟؟دایی این خیلی ناعادلانه است
$شرکت به خاطر شما ورشکست میشه
+دخترت مهمتره یا شرکت؟
$خودتون میتونید انتخاب کنید ..زندانی شدن ؟ یا رفتن به سفر و خوب کردن رابطتون
پ.ی:برید و بهش فکر کنید
از اتاق بیرون اومدیم ..
-باورم نمیشه به خاطر تو باید زندگیمو بدم
+یاا اوضاع من بدتره ..حالا چیکار کنم ..شرکتم ..زندگیمم
-بیا یه قرار برد برد بزاریم
+قرار ..برد برد؟!
-بیا به این سفری که پدارمون برنامشو ریختن بریم ..یه جور وانمود میکنیم انگار آشتی کردیم و به راحتی برمیگردیم و به زندگیمون ادامه میدیم
+ایده ی خوبیه
دستشو سمتم گرفت
-هستی؟
+پنج روز بهتر از یه عمر پیش تو بودنه ..هستم
دستشو و گرفتم و لبخند زدم
یه قرار برد برد ..فقط کافیه این ۵ روز مثل یه دختر عمه و پسر دایی باشیم که عاشق همن
خب آسونه
YOU ARE READING
peace within you
Fanfiction17.sept.2022 آرامشی که مدت ها گم کرده بودم رو پیدا کردم جایی که ،هیچکس فکر نمیکرد باشه ؛ درست در وجود تو .. writer:Rose