"Strawberry moochi"

85 8 0
                                    

دستم کشیده شد و جیغ بلندی کشیدم
-هی هی آروم باش
+چی..هایشش یونگی سکتم دادی
نفس نفس میزدم
-چرا اینقدر تند راه میری
+ترسیده بودم ..تو اینجا چیکار میکنی
-دیدم از خونه اومدی بیرون اومدم دنبالت
+اها ..میخوای همراهم بیای ؟ دارم میرم دریا
-بریم
آروم آروم شونه به شونه قدم زدیم
+شیشه ها رو تو جمع کرده بودی؟
-اوهوم صبح قبل از اینکه کسی بیدار شه جمعشون کردم
+مرسی
-کاری ‌..نکردم
به دریا رسیدیم
روی ماسه ها نشستیم
یه سیگار دراوردم و بین لبام گذاشتم
به یونگی تعارف کردم
+میخوای؟
یدونه برداشت و براش روشنش کردم
-امروز وقتی با جونگ کوک رفتی سیب زمینی بخری و دیر کردید نگران شدم
+گفتم که ..رستوران شلوغ بود
ویو یونگی:
فلش بک ...
از موقعی که رفتن ۱ ساعت گذشته
چرا برنمیگردن
کلافه شده بودم و رفتم توی باغ
سیگارمو روشن کردم و پک عمیقی بهش زدم
یه تاکسی جلوی در ایستاد
اول سویون بعد جونگ کوک از ماشین پیاده شد
کت سویون و با ملایمت تنش کرد
خنده عصبی کردم و پک دیگه ای به سیگار زدم
........
ویو سویون:
-جونگ کوک ..مینا رو دوست داره دیگه ؟
+اره با مینا هرشب تا صبح حرف میزنن ..اه خیلی رو مخن
به یونگی نگاه کردم
از چشماش میتونستم بخونم که چقدر عصبانیه
آنا واقعا نمیدونم چرا
+عصبانی هستی؟
-نه
+اما بنظر من هستی
-چیزی نیست ..فقط نگرانت شده بودم
لبخند زدم و دستشو گرفتم
+چرا نگرانم بودی ؟
-فقط ..دوستت دارم
+چی
-دوستت دارم
+یه ..یه بار دیگه بگو
بلند شد و قدم زنان رفت
بلند شدم و دوییدم دنبالش
+یاا دوباره بگو
از طرز راه رفتنشم میتونستم بفهمم که خجالت کشیده
خندیدم و دوییدم و خودمو بهش رسوندم
پریدم روی کمرشو کولم کردم
+منم دوستت دارم
سرمو روی کمرش گذاشتم و چشمامو بستم
..........
همونطور که روی کولش بودم به خونه برگشتیم
هوا تقریبا روشن شده بود
جلوی در از روی کمرش پایین اومدم
داخل خونه رفتیم
چراغای خونه خاموش بود
+میرم اب بخورم میخوای؟
-میام باهات شارژرم توی آشپزخونه است
به آشپزخونه رفتیم
چراغو روشن کردم که جیمین روی روی صندلی جزیره نشسته بود
+هایش ترسیدم ..آخر سکته میکنم تو تاریکی چرا نشستی
♤کجا بودید
+خب..رفته بودیم ...
-سویون میخواست از داروخونه چیزی بخره برای اینکه تنها نره باهاش رفتم
+اره دلم درد میکرد
♤که اینطور ..بهتری ؟
+اره اره خوبم الانم دارم میرم بخوابم ..شب بخیر
بیخیال خوردن آب شدم و به اتاقی که قرار بود توش بمونم  برگشتم
ویو یونگی :
دریخچال و باز کردم و شیشه آب و بیرون آوردم
لیوانی برداشتم و پرش کردم
سویون بدون خوردن آب رفت
شارژرمو برداشتم و داشتم میرفتم که
♤مین یونگی
برگشتم سمتش
♤از خواهرم ..فاصله بگیر
-فاصله بگیرم ؟
بلند شد و روبه روم ایستاد
♤اگر جونتو دوست داری ازش فاصله بگیر
-دلیل ؟
♤نمیزارم خواهرمم مثل بویون ازم بگیری
-پارک جیمین ..تو خودتو میزنی به نفهمی یا واقعا نفهمی ؟ چرا نمیفهمی من نمیدونستم اون بویونه
♤تو بویون و ازم گرفتی کسیو که عاشقش بودم و ازم گرفتی مین یونگی
فلش بک ۴ سال پیش ....
ویو جیمین
به عکسای خودمو بویون دوست دختر شیرینم نگاه میکردم
♤موچی توت فرنگی من
روی صورتش زوم کردم
♤اه من خیلی خوشبختم که همچین کسی مال منه
-دیگه حالم واقعا داره بهم میخوره من میرم توهم بشین قربون صدقه ی دوست دخترت برو
♤هیونگ خودت یه روزی بدتر از من میشی میتونم بنویسمش و امضا کنم
-زندگی بعدی بهش فکر میکنم
♤تا کی میخوای تنها بمونی از وقتی با لارا بهم زدی با کسی نبودی
-نمیتونم برای یه آدم اضافی وقت بزارم اگر حافظه ماهی نداشته باشی باید یادت باشه که سوجینم به خاطر همین باهام بهم زد
♤اون بهم زد چون تو گفتی
-واقعا چرا باید وقتمو بزارم برای  یه آدم اضافه وقتی میتونم از همون وقت میلیون میلیون پول در بیارم؟
♤فقط موندم اون کوچولو چطور تحمل میکنه
-کوچولو؟
انگشتشو سمت شلوارم گرفت
-یاا پارک جیمین
♤چکش میکنی ؟ مطمعنی از بین نرفته؟
-نظرت چیه فقط بیشتر درس بخونی ؟ سال آخر دانشگاهی
♤وایسا البته بهش میرسی ماهی یه بار میری کلاب ..ازون کلاب خوبا ..شنیدم معروفه به بهشت حوریان
-قیافه بویون بعد از شنیدن این حرفت دیدنیه
♤هیونگگ
-خدافظ پارک جیمین
دستشو تکون داد و رفت
خندیدم و از ویسکیم خوردم
شماره ی بویون و گرفتم
♤چرا جواب نمیده
دوباره گرفتم اما جواب نداد
♤سرش شلوغه ؟بعدا دوباره بهش زنگ میزنم
.........
ماشینو قفل کردم و سمت آسانسور خونم میرفتم که برام پیام اومد
ایستادم و پیام و چک کردم
(از دوست دخترت چه خبر ؟ خبری نداری درسته ؟ اما من دارم )
دوتا عکس پشت سرهم توی صفحه چت بالا اومد
عکس هارو دانلود کردم
قلبم درد گرفته بود ..نمیتونستم نفس بکشم
اما به خاطر چی ؟
اینکه دوست دخترم زیر خواب یکی دیگه شده
یا اینکه اون کسی که تو عکس داره بفاکش میده بهترین دوستم و برادرم مین یونگیه
گوشیمو سمت ستون پارکینگ پرت کردم
داد بلندی کشیدم و با مشت به کاپوت ماشین ضربه زدم
♤حرومزادههه با دستای خودم میکشمت ..میکشمت مین یونگیی
سوار ماشین شدم و از پارکینگ بیرون اومدم و سمت خونه ی یونگی رفتم
.......
پشت سرهم در خونشو میکوبیدم
بالاخره در لعنتی رو باز کرد
-چته درو کندی
مشت محکمی توی صورتش زدم
♤عوضیی حرومزداهه
-چ..چیشده جیمین
♤تو میتونستی اون لعنتیو تو هرکی بخوای بکنی اما ..اما چرا بویون من چرا اون حرومزداههه
-جیمین آروم باش و تن لشتو از روی بلند کن تا دهن فاکیمو باز کنم بهت بگم چه اتفاق فاکی افتادهه
♤دهن کثیفتو ببند عوضیی
مشت دیگه ای توی فکش زدم
از روش بلند شدم و دستمو به دیوار گرفتم
♤هایششش .. زر بزن
-رفته بودم کلاب..یکیو برام فرستادن اتاق؛ قانون اون کلاب اینکه نمیتونی کسیو که باهاش میخوابی ببینی
دختری که اومد ماسک داشت
وسط کار ماسکش کنار رفت و تونستم صورتشو ببینم ..همون موقع فهمیدم که بویونه و سریع خودمو جمع کردم و لباسمو پوشیدم و زدم بیرون ...من نمیدونستم اون توی کلاب کار میکنه
♤الان توقع داری این شروورایی که گفتیو باور کنم ؟ بیا فقط دیگه همدیگرو نبینیم ..اگر یه بار دیگه ببینمت میکشمت مین یونگی میکشمت
کتمو برداشتم و رفتم
نفر بعدی بویونه ....
......
سمت بارمن رفتم
♤هی
بارمن:چی بریزم ؟
♤اینا منو سیراب نمیکنن ..یه چیز بهتر میخوام
بارمن:خب من اینجام تا یه چیزی بهت بدم که سیراب شی بگو چیه که مستر و سیراب میکنه
♤یه چیز خوب میخوام ..موچی توت فرنگی (از گفتن این جمله متنفر بودم ..)
بارمن:خب ما بهترین موچی توت فرنگی رو داریم میتونی اونور ازش لذت ببری
به اتاق اشاره کرد
بلند شدمو سمت اتاق رفتم
روی تخت قرمز اتاق نشستم
با پام روی زمین ضرب گرفته بودم
شقیقه هامو ماساژ میدادم  و منتظر چیزی که از دیدنش متنفرم بودم
در اتاق باز شد و سرمو بالا اوردم
با اون لباسا می‌تونست هرکسیو ارضا کنه
اما ..حال منو بهم میزد
ماسک روی صورتش بود
خشکش زده بود
♤چرا خشکت زده ..کیم بو یون
جلو رفتم و ماسکشو از روی صورتش برداشتم
دستمو نوازش وار روی صورتش کشیدم
♤شنیدم جن..ده ی خوبی هستی ..موچی
اشکی از گوشه ی چشمش روی دستم ریخت
قلبمو به درد آورد
نمیتونم تحمل کنم یه قطره اشک از گوشه چشمش بیاد
اما اون اشغالی بیش نیست پس نباید برام مهم باشه
♤کیم بویون مین یونگی تو رو ندیده اما تو که یونگیو دیدی ؟ چطور تونستی بری زیر کسی که مثل برادر منه ؟ میتونم همین الان بکشمت و بعدم خودمو بکشم اما ..مرگ برات یه نعمته ..گم و گور شو ..اگر یه تار از موهات رو توی شهر ببینم اونموقع واقعا میکشمت
تنه ای بهش زدم و بیرون اومدم

peace within you Where stories live. Discover now