فلش بک ...
+باورم نمیشه دزد کل پولمونو برده
٪به جونگ کوک زنگ زدم یکم طول میکشه تا پول برسه
+خب منم خیلی گشنمه نمیتونم صبر کنم
سمت دکه ای که تاج گل و دامن گل گلی داشت رفتم
+سلام خانم ..میتونم یکی از اینا رو قرض بگیرم ؟ بهتون پول بیشتری از مبلغ اصلیش میدم
ناشناس:باشه بردار
+ممنون
دامن رو پام کردم و تاج گل رو روی سرم گذاشتم
+اوپا اون اهنگ تایلندی که قبل اومدن حفظ کردیمو بزار
٪میخوای چیکار کنی ؟
+پول دربیارم ..اینم قرض میگیرم
کلاشو از روی سرش برداشتم و روی زمین گذاشتم
اهنگ و گذاشت و متعجب بهم خیره شد
شروع به خوندن و رقصیدن کردم
مردم کم کم دورمون جمع شدن و بهمون پول میدادن یا همراهم میخوندن
پایان فلش بک ..
+این دفعه باید مراقب پولامون باشیم
٪اون شب شام استیک خوردیم یادته ؟
+اره مردم اینجا خیلی مهربون بودن ..یکی از خوشمزه ترین شام هایی بود که خوردم
خندیدم و دوباره نگاهمو به بیرون دادم
...
دست هوسوک و گرفتم و از ماشین پیاده شدم
وارد هتل شدیم
چند دقیقه توی لابی منتظر بودیم که کلید اتاق هارو آوردن
حالا وقت تقسیم بندی اتاقا بود
٪خب بیاید تقسیم کنیم
٪یونگی این مال تو و سویون
+چی
-من و سویون؟
٪جناب پارک و مین گفتن توی یه اتاق باشید
+بابام گفت ؟؟ باورم نمیشه چطور دخترشو با یه پسر میفرسته تو یه اتاقق
*هوسوک هیونگ من با تو توی یه اتاق میمونم ..جونگ کوک خروپف میکنه
#من کی خروپف کردم
*جونگ کوکا میخوای فیلمتو دوباره بزارم ببینی؟
#اه ..باشه منو مینا تو یه اتاق میمونیم
£باشه
٪برید و استراحت کنید
*شب همو همینجا باز ببینیم اوکی ؟
#£٪اوکی
+وایسید ببینم شما واقعا میخواید منو با یونگی توی یه اتاق بزارید ؟
کلید و از دستم کشید و رفت
-هرکاری میخوای بکن من خستمه
+یاا
£اونی یونگی پسر خوبیه نترس
+مینا
£خدافظ اونی
همشون ول کردن و رفتن
+باورم نمیشه
کیفمو برداشتم و سمت آسانسور رفتم
....
در زدم و چند ثانیه بعد باز شد
درو هل دادم و توی چهارچوب وایسادم
-میخوای همونجا وایسی ؟سویون تو لختم باشی من نگات نمیکنم
+یاا مگه من چمه
-استایل من نیستی
+مگه توهم استایل داری ؟
خندیدم و رفتم داخل
روی تخت کنار پنجره نشستم و ویو رو برانداز کردم
+حداقل ویوی خوبی داره
-میخوام برم دوش بگیرم ..کمد اون وری هم مال منه
اداشو دراوردم
+کمد اونوری هم مال منه
بلند شدم و چمدونمو باز کردم ..
لباسامو توی کمد گذاشتم
+حالا چیکار کنم ..
درحموم باز شد و یونگی درحالی که فقط یه حوله دور پایین تنش بود بیرون اومد
چشمام روی عضله هاش چرخید
واااو چقد گندس
موهای خیسش روی پیشونیش ریخته بودن
قطره های آب از روی بندش پایین میومدن
چرا کنترل چشمامو از دست دادم
-چیه
+ها..خ..ب ..خیلی لاغر مردنی
دوییدم و از اتاق بیرون اومدم
+یا مسیح نفسم بالا نمیاد
چند ضربه آروم روی قفسه سینم زدم
+باید چیکار کنم حالا ..ایشش چرا بدون هیچی از اتاق پریدی بیرون
دستامو توی جیبم بردم
+این چیه
چیزی که توی جیبم بود و دراوردم
+خودشهه پوللل ..من خیلی خوش شانسم
موهامو مرتب کردم و سمت آسانسور رفتم
از هتل بیرون اومدم و به سمت مقصد نامعلومی حرکت کردم
اطراف و با دقت نگاه میکردم و زیر لب آواز میخوندم
+اینجا خیلی قشنگه اگر هوا گرم نبود بی نقص میشد
یه بستنی فروشی دیدم
+توی این هوای گرم بستنی میچسبه
بستنیمو خریدم و توی پیاده رو قدم زدم
.....
تقریبا شب شده بود ،گروه های موسیقی مشغول نواختن اهنگ محلی بودن و مردم میرقصیدن
وایسادم و تماشاشون کردم
یه مرد اومد و دستامو گرفت و وادار شدم برقصم
اینم فرهنگ اوناس رقص با هرکسی که سر راهشون میبینن
منم بدم نمیومد
خندیدم و باهاش رقصیدم
....
وارد هتل شدم
بچه ها رو دیدم که توی لابی نشستن ،اما این چه قیافه ایه؟
+بچه ها بیرون پر از ..
-کجا بودی
+رفته بودم ..بیرون
-رفته بودی بیرون؟ فکر نمیکنی باید به ما خبر بدی ؟ یا حداقل این لعنتیو با خودت ببری؟؟
داد زد و گوشیو سمتم گرفت
+ببخشید.. یادم رفت.. ببرم
£اونی هممون خیلی نگرانت بودیم
+بچه که نیستم
٪باید خبر میدادی
+ببخشید
#حالا که حالش خوبه بیاید بریم شام بخوریم
*حق با جونگ کوکیه بریم
پشت سرشون راه افتادم و از هتل بیرون رفتیم
من که بچه نیستم چرا اینطوری سرم داد زد
ایشش بی اعصاب
وارد یه رستوران شدیم و پشت بزرگترین میز نشستیم
£اونی بیا انتخاب کن
+برگر
£نمیخوای نگاه کنی ؟ شاید غذای دیگه ای ببینی
+نه
£باشه ،سویون برگر میخوره منم ..
گوشیمو روشن کردم و بی هدف برنامه هارو جلو عقب کردم
ویو یونگی :
از وقتی نشستیم یه کلمه هم حرف نزده
یعنی زیاده روی کردم ؟ تقصیر خودشه بی خبر میره توی شهری که نمیشناسیم..
ویو سویون :
نصف برگرمو خوردم
اما اشتها نداشتم
+من حالم خیلی خوب نیست ..برمیگردم هتل
£اونی حتی کاملم نخوردی
+اشتها ندارم ..هتل میبینمتون
کیفمو برداشتم و از رستوران بیرون اومدم
ویو یونگی :
٪یونگی باید ازش معذرت خواهی کنی
-من؟چرا؟
#هیونگ سرش داد زدی
-بدون خبر گذاشته رفته بیرون دو ساعت دنبالش میگشتیم
*یونگی هیونگ تو با سویون تویه اتاقی وقتی از اتاق اومده بیرون مطمعنن باید دیده باشیش
درسته ..من دیده بودمش ..
٪برو ازش عذر خواهی کن
-اه لعنتی ..
کتمو برداشتم و بیرون اومدم
بین جمعیت دنبالش گشتم اما ردی ازش ندیدم
به هتل زنگ زدم اما هتلم نرفته بود
پیاده رو هارو گشتم
ممکنه رفته باشه ساحل ؟
رفتم ساحل
یه دختر روی شن ها نشسته بود
به خاطر دوییدن نفس نفس میزدم
وایسادم تا نفسام منظم شه
یه دکه دیدم
رفتم و چنتا ابجو گرفتم
کنارش نشستم
بدون اینکه نگاهش کنم بطری رو سمتش گرفتم
ویو سویون:
بطری سمتم گرفت
ازش گرفتم و بازش کردم و یه نفس سر کشیدم
+چرا اومدی
-نگرانت نبودم ..فقط نمیخوام باهات ازدواج کنم
پوزخند زدم
روی ماسه ها دراز کشیدم
+برو ،به بچه ها میگم پیشم بودی
-ببخشید ..زیاده روی ..کردم
+منم نباید بی خبر میرفتم ..
+هومم هوا خیلی خوبهه
نشستم و بطری دیگه ای باز کردم
سمتش گرفتم
بطریشو به بطریم زد و سر کشیدم
-اون پسری که به خاطرش مجبور شدیم بیایم سفر ..کی بود ؟
+جونگ سو ؟ خب داستانش طولانیه ..مو جونگ سو پسر مو چا هون ..۱ سال پیش من و جونگ سو همو توی یکی از مهمونی ها دیدیم با حرف زدیم و بیرون رفتیم و کم کم شروع به قرار گذاشتن کردیم ..چند ماه پیش که تولدم بود سوپرایزم کرد و با بچه ها جشن گرفتیم ولی وقتی که بقیه رفتن سر یه چیز مسخره اعصبانی شد و زدم
-زدت ؟
+اوهوم ..فکر کردم چون مسته نمیفهمه چیکار میکنه اما از روز بعدش هرجا که دوتایی حضور داشتیم منو میزد ..یادته اومدم کلینیک هوسوک؟
-هوسوک گفت با دوچرخه تصادف کردی
+به خاطر کتک های اون دستم شکست ..ازش شکایت کردم اما وقتی اسم اونو بهشون گفتم نادیدم گرفتن و اینطور شد که فقط تصمیم گرفتم ازش دور بمونم
-وایسا ..پس به خاطر همچین روانی منو زدی؟
+اه خب ..ببخشید اون شب وقتی دیدم داری چیکار میکنی هول کردم ونفهمیدم چیکار کردم
-چون که خیلی بزرگوارم میبخمشت
+ممنون عالیجناب
بلند شد
-برگردیم دیگه ؟ خوابم میاد
+باشه
بلند شدمو و لباسمو تکوندم
+بریم
راه افتادیمو سمت هتل رفتیم
YOU ARE READING
peace within you
Fanfiction17.sept.2022 آرامشی که مدت ها گم کرده بودم رو پیدا کردم جایی که ،هیچکس فکر نمیکرد باشه ؛ درست در وجود تو .. writer:Rose